وارد مغازه (سوپرمارکت) که شدم یه بچه با یه کوله پشتی همراهم شد و گفت : خاله گشنمه میشه برام بیسکویت بخری ،من: بله کدوم رو میخوای ، دوید سمت قفسه و بعد پشیمون شد ، رو کرد به منو و گفت : میشه چایی بردارم و یه بسته لوبیا(توی خیالم این بود که طفلک حتما به خونواده اش فکر میکنه ) گفتم : آره ، برداشت و تقریبا از مغازه جست زد بیرون ، به فروشنده گفتم من حساب میکنم.
برگشتم خونه به همسر گفتم ، گفت اشکالی نداره انشالله که برای خودش برداشته ولی معمولا اینها یا با این مغازه دار یا مغازه داری که توی محل خودشون هست ساخت و پاخت می کنند و اون جنسها رو یه کم ارزون تر می فروشند. (یه جوری شدم ولی به این فکر کردم اون بچه خودش هم معلول ِ یه علته و خودش تقصیری نداره).
چند روز بعد از پشت پنجره دیدمشون که چند تایی با کوله پشتی اومدن توی کوچمون و یکیشون با زور داشت یه بسته چایی رو جا میکرد توی کوله اش.
هر بار که رفتم توی خیابون این اکیپ توی خیابون بود و از آدمها ،خاله و عمو گویان یه چیزی مطالبه می کردن، یه بار یه آقایی گفت :من سر این خیابون ،توی چلوکبابی فلان هستم ، ساعت ۱۱ و نیم دو تا ماشین میاد اینها رو جمع میکنه و میبره ، تمام حس خوب انسان دوستیم یکباره رفت ،احساس میکردم یه گاگول به تمام معنام ، اینکه یه بچه رو آموزش دادن تا با جلب حس ترحم آدمها ، آدمها رو تیغ بزنن حس خیلی بدی بود.
چند روز پیش یه کارشناس توی تلویزیون گفته که بچه هایی که سر چهارراهها هستند چیزی حدود ۵۰ تا ۷۰ میلیون درآمد دارن ، واقعا اگر این پول مستقیم وارد زندگی این بچه ها میشد خیلی هم عالی بود ،مگه همه ما همین رو نمیخوایم که این بساط جمع بشه و بچه های کار دیگه محتاج نباشن چی از این بهتر؟! ولی واقعیت اینکه این پول به اون سرتیم(صاحب کارشون) میرسه و اون چیزی که نصیب این بچه ها میشه یه روح آزرده و یه خشم و تنفر نسبت به جامعه است .
من فکر میکنم در کنار والدین این بچه ها ، دولت و مسئولین مربوطه، ما شهروندان هم مقصریم ، بیست سال پیش رو با الان مقایسه کنید تعداد بچه های کار کم که نشده، خیلی خیلی زیاد شده، سر همه چهارراهها وایسادن به زور قد بعضی هاشون به سپر ماشین میرسه و این نتیجه کمک بی رویه من ِ نوعی برای سرپوش گذاشتن روی احساس لحظه ایم و به خیال خودم راحت کردن وجدانم هست. در واقع این پالسی که ما به سرتیم اونها میفرستیم ،اینکه هر چی کوچیکتر باشن با سواستفاده از احساس ما میتونن بهتر پول دربیارن ، نتیجه اینکه هر روز داره تعدادشون بیشتر و بیشتر میشه .بهشون یاد میدن دست کسی اگه از ماشین بیرونه ببوسن ، ماشین رو ببوسن و .... ، اونهایی که توی سن بلوغ هستن اگه شیشه رو پاک کنند و پول نداشته باشید بهتون فحش میدن و بد و بیراه میگن ، حقیقت اینکه این بچه ها از هر دو طرف وسیله شدند ، ما اشتباه کردیم . اگر از اول همدیگه رو تشویق به این حمایت دروغین نمیکردیم، اون سر تیم به جای اینکه یه جا بتمرکه و فقط از دور مراقب باشه (شروع کنید یه جا بچه ها رو جمع کنید مثلا براشون آب میوه ببرید میاد جلو)، خودشو و فک و فامیل همسن خودشو تکون میداد برن کارگری کنند.، اینطوری این بچه ها بچگی میکردند ، شاید هم کمک ها درست میرسید به مستحقش.