یه موقع هایی حجم غم و درد اونقدر زیادِ که انگار یکی یه سنگ بزرگ گذاشته روی قفسه سینه ام ، این مواقع فکر میکنم کاش میشد ،خدا یه موقع هایی میومد پایین خودش بغلمون میکرد ،میذاشت سرمون رو بذاریم روی شونه اش، آروم میزد پشتمون و دلداریمون میداد.
نمیدونم چکار کنم که اخبار رو نخونم ، خیلی سال بود که اصلا اخبار رو دنبال نمی کردم ،و دسترسی هم به چیزی نداشتم و ندارم همچنان.
اما از سال قبل تر شروع شد ، از شبِ شریف . نمیدونم چی شد با یه سرچ ، توی صفحه اصلی گوگل، فقط صفحات اصلی توییتر برام نمایش داده شد، احمقانه فکر میکردم با دیدن اخبار میشه چیزی رو کنترل کرد ، معتاد شدم به اینطوری با خبر شدن از اخبار، صدبار عهد کردم که دیگه نبینم و نخونم ، همسر خواست ، راد خواست ، قبول کردم و باز یواشکی یه کنجی مثل یه معتاد، سرچ میکنم و آوار اخبار میشینه روم ، البته توییترهم ندارم ولی همون تیترها هم کافیه که بهم بریزدم، کاش میشد چله نشست. مستاصلم به معنای واقعی کلمه!