ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
راد چهار ساله بود ، رفته بودیم تولد دختر عمه اش که چهار سال ازش بزرگتره ، یکی از بادکنک ها رو برداشته بود و باهاش بازی می کرد ولی اجازه نمی داد راد بهش دست بزنه ، از تقلایی که راد می کرد برای گرفتنش ، هم لذت میبرد ،من روی مبلی، مابین مادر و پدر همسر نشسته بودم ، زیر چشمی میدیدم که مادر همسر با یه نگرانی ولی با خنده تصنعی به من نگاه می کنه و پدر همسر هم به نوه دختریش می گفت : اذیتش نکن ،یه دونه هم بده به راد ! قاعدتا صورت مستاصل و بغض آلود راد ناراحتم می کرد ولی لبخند زنون نظاره گر بودم ، راد که برگشت سمتم بهش اشاره کردم بیاد ، بغلش کردم و رو پا نشوندمش و کنار گوشش گفتم : اون بادکنک مال اونه ، شاید دلش نخواد به کسی بده ، مال خودشه ! فردا میریم ، برات میخرم ، فقط الان فکر کن چه رنگی دوست داری؟ چقدر بخریم و ذهنش رو بردم سمت اینکه چه مدل هایی بادکنک دیده و کدومش رو می خواد بخره . ( این کاریه که در مورد هر چیزی که قابل خرید باشه برای راد انجام می دادم و ذهنش رو منحرف می کردم )
فرداش بر خلاف رویه متداول، خواهر همسرم تماس گرفت و گفت : خیلی زحمت کشیدید اومدید ، چقدددر خوشحال شدم که به راد خوش گذشت!!!!!
چند ثانیه ساکت شدم . دوباره گفت : همین که به راد نگاه می کردم و می دیدم داره بهش خوش می گذره خیلی خوشحال شدم .دیدی؟ قربونش برم خیلی خوشحال بود!!! (وضعیتم شبیه اون جوکه شده بود که طرف به مرغه تلقین می کرد تو بادمجونی ! تو بادمجونی!)
فهمیدم مادر و پدرش بهش گفتن و به خاطر اینه که تاکید می کنه !
حالا جالبیش اینه که این مورد تو اساس تربیت خونواده همسرمه ، و جز مواردیه که بهم ایراد می گیره.
مثلا مامانم موقعی که مهمون از خونه اش داره میره بیرون میگه ببخشید اگه بد گذشت ، یا خواهرم که برای سیزده به در آش رشته پخته بود خودش زودتر گفت : ببخشید ،فکر کنم سبزی هاش خوب نپخته ! یا مثلا من اگه ایرادی فرضا غذام / کارم یا هر چیزی که مسئولش بودم داشته باشه زودتر میگم !
همسرم توی همه موارد بالا معتقده که نباید اینها رو گفت ، چون آدمها تمرکزشون میره روی اون کمبود و نقصه ! در واقع عجیبترین و بدترین اتفاق هم توی مهمونی هاشون بیفته ( پیش اومده) هیچ وقت به عنوان میزبان ازشون لفظ عذر خواهی رو نمیشنوید! این جز تفاوت های بارز ما دو تاست ، تا ببینیم راد به کدوم سمت میل می کنه!
درموردغذا یادم رفت بگم
باهمسرتون موافقم
ماهم هیچوقت تو مهمونی ایراد غذارو نمیگیم وبابتش عذرخواهی نمیکنیم.به هرحال کاریست که شده
ولی توخونه اگه غذام اونطورکه میخوام نشده باشه خودم همون اول میگم
مثلا کوکوسبزیای من شانسیه یبارخیلی خوبه یبار دوتاش سالمه بقیش خوردمیشه! میارم سرمیز میگم "اه !بازم کوکوم خورد شده" همسرمیگه اشکال نداره آخرش که بایدخورد بشه
منم میگم پس درسته رو من میخورم
آخه من تو خونه خودمون هم نباید بگم ، میگه حس بد میدی وقتی میگی.
نوش جونتون
سلام

بعضی ازبچه ها بااون سن کمشون یه رفتارایی میکنن که نه تنها دوست همسنشون اذیت میشه بلکه بزرگترارو هم می چزونن!
درموقعیت مشابه من هیچوقت به پسرم نمیگم مال خودشه دلش نمیخوادبه تو بده چون مطمئنم پسرم هم دیگه وسایلشوبه کسی نمیده ومیگه دلم نمیخواد بدم مال خودمه!
میرفتم کناراون دختربچه ویواش بهش میگفتم عزیزم چقدرخوب میکنی بااهورا هم بازی میکنی ازت یادبگیره!؟
این تجربه ایه که درمورد بچه های خودم وفامیل و بچه هایی که توپارک همبازی پسرم بودند داشتم و همیشه جواب داده خوشبختانه
دراین مورد خاص عمرا نمیتونم مثل شما خانوم باشم وصبوری کنم
درجواب خواهرهمسر میگفتم نه اتفاقا اصلا به رادخوش نگذشت ...
سلام .
من میخواستم بچه رو اخلاق مدار بار بیارم ، اگه جایی میرفتیم کسی به بچه اسباب بازی نمیداد میگفتم مال خودشه ، نمیخواد بده ، اگه کسی میومد خونمون میگفتم دوستته و اون مهمونه باید اسباب بازیت رو بدی ، به خودم اومدم دیدم همه جا این بچه منه که گذشت می کنه و چون بچه آروم و حرف گوش کنی بود بزرگترها هم نمیفهمیدن که این هم بچه است ، انتظارشون از راد بالا رفته بود .(بچه سه ساله بود) درس اون روزگار این شد که فضیلت وقتی معنا داره که اکثریت به یه اخلاق والا اعتقاد داشته باشند در غیر این صورت فضیلت نیست ، حماقته !از یه جایی به بعد بهش گفتم هر جا احساس کردی دلت نمیخواد میتونی اجازه استفاده از وسیله ات رو ندی.
وای شیرین جان اگه بدونی چه عذاب وجدانی برای سالهای ابتدایی راد دارم ،
درایت داشتی قربونت
من متوجه نشدم، یعنی فقط به خاطر یه بادکنک به راد خوش نگذشته بود؟
سلام ،اول بگم که مدل بیانم اینطوره که معمولا چیزی رو روایت می کنم که خودش در وهله اول مهم نیست اون چیزی که در انتها میگم_ برام_ مهمه.
تو مهمونی که نمیشه اسباب بازی آورد ، هیچ بچه دیگه ای هم جز این دو تا نبود که حتی با هم بازی کنند ، بعد اون کشمکش ، راد تا آخر ( حدود ۴ ساعت) کنار مون مثل یه بزرگسال نشست ، اینه که واقعا بهش خوش نگذشت.
مطالبتون خیلی قشنگ و ظریف هست وقتی میخونم چقدر یاد میگیرم من شدیدا شبیه شما و خانواده خودتون رفتار میکنم ولی مدتی هست متعادلتر شده ام .خصوصا در مورد اون افراد به قول شما دنبال اتو میگردن.
بنظر من تعادل خوبه ولی اون جمله رضوان خانم هم بسیار جالب بود.
قلمتون مانا بانو جان
سلام ، اختیار دارید ، خودم هم از لابه لای کامنتها کلی یاد می گیرم ، کامنت جدید خانم رضوان هم خیلی عالی بود. مرسی
عابر جان!یه خانم روان شناس بنام زهرا طغیانی،استاد مشاور دانشجویان بودند روزی به من گفتند با ایراد گیری از خودت امکان و جرات ایراد گیری به دیگران نده.توضیح قشنگی دادند.گفتند: «تو فکر میکنی تواضع نشان دادن نشانه ادب است؛ ولی توجه داشته باش؛ خودت بهتر نقطه نقطه شخصیتت را می شناسی و لو میدی کجا بزنه موثرتر اثر میذاره.او باید خیلی زحمت بکشه ایراد تو را بیابد ولی تو آدرس میدی.چشم اسفندیار را به یاد آر.اسفندیار رویین تن بود و در جنگ با رستم پیروز .تا اینکه خبر به رستم رسید فقط چشمان اسفندیار رویین نیستند .تیر به آنجا بزنی پیروز میشی.کلا فراموش کن از خود تواضع نشان دهی .بگذار هر کس میخواد ایرادت را بگه زحمتش بشه پیدا کنه نقطه حساس ات را.دور و بر مون مخالفانی پیدا میشن.به کسی هم شهامت تزریق نکن.میدونی چقدر این لا اون لا خودشان را می اندازند یه نکته کوچیک بهت بگن»؟هه هه/بوس
مرسی رضوان جون . چه خوب که اینو نوشتید ، کاربردی و آموزنده است.

سلام عزیزم

خاله ها گاهی در موارد این چنینی رفتاری تند تر از مادرها دارند
زودتر حرص میخورن ... زودتر لجشون در میاد
ولی یادم اومد که در موقعیت مشابه منم دقیقا همین رفتار را برای مغزبادوم یا فندوق و پسته در پیش میگیرم و بهشون میگم که اون وسیله ماله اون بچه هست ولی من حتما براشون میخرم و دقیقا هم ذهنشون را میبرم اون سمتی که چه شکلی و چه رنگی و چه مدلی!!!!!!!!
اما در مورد مهمون... ما هم عین خانواده شما ... خودمون را مسئول خوش گذشتن به مهمون میدونیم و تند تند ایرادات را با عذرخواهی بیان میکنیم... شاید روشی که از خانواده همسر گفتید روش سیاستمدارانه تری باشه... ولی ما این سیاست را نداریم
سلام
خوش به حال بچه های ما که خاله های خوبی مثل شما دارن
قطعا روش سیاست مدارانه ایه و آدم موقعی متوجه میشه که کارآمدتره که مواجهه اش با یه آدم خرده گیر ، آتو بگیر و گاهی حتی آدم بد سرشته !
سلام
صلاحیت اینو ندارم که بگم کدوم روش بهتره. اما کل فامیل ما هم شبیه فامیل شما هستند!
سلام ، اختیار دارید ، بزرگوارید. چقدر خوبیم ما
سلام عزیزم.چه موضوع جالبی را گفتی و چقدر لذت بردم از نوع رفتارت با راد و چه جالب که خواهر همسرتان زنگ زدند(برخلاف رویه معمول)و سعی فرمودند القا کنند به پسر برادرشان خوش گذشته ،چون اونا در تلاش بوده اند خوش بگذرد(نه اینکه مادرش مدیریت صحنه را کرده).فرمودید همسرتان و خانواده محترم شان همیشه(حق به جانب)عمل میکنند و شما(شکسته نفسی)وتواضع تو مرام تون هست.این مانیتورینگ و این توصیفات نشانه سلامت شما و اشراف تان بر قضایا است.
عابر جان همین تفاوت هاست که روابط فامیل ها را تیره و تار کرده و عاداتی داریم که ترک آن آسان نیست.
پی بردم من نیز همانند شما تواضع به خرج میدم و خودم باعث میشم دیگران جرات پیدا کنند ایراداتم را بگویند.
در حالی که از بسیاری کسان بهتر رفتار می کنم.
همسر خان(جان)من بعد از پایان شامی که من برای فامیللش تهیه کرده بودم میگفتند:«خب امروز که مهمان سفره ما شدید متوجه شدید من چه می کشم از دستپخت این خانم»بعد همه با احترام می گفتند دست شون طلا که غذا پختن شان حرف نداشت و بدین ترتیب من از همسر می رنجیدم و از مهمان ها با تواضع میخواستم شرمنده نفرمایند.بعد همسر می گفتند میخواستم تهییج شان کنم که به نحو شایسته از تو تقدیر به عمل آورند.
تفاوت دیدگاه ها بسیار است و خوبه شما از آن سخن می گویید.
سلام . ممنون که دقیق خوندید و با محبت
نوشتید
《خودم باعث میشم دیگران جرات پیدا کنند ایراداتم را بگویند.》
اصل مطلب همینه ، عالی گفتید.