هم نسلی های ما یادشونه ، یه پرونده ای بود به اسم بچه های ولنجک ، که یه مینی بوسی بچه های مدرسه رو برده بود اردو ، تو یه سراشیبی ترمز بریده بود، رفته بود تو دیوار. پدر و مادرها تا مدتها سخت اجازه میدادن بچه ها رو ببرن اردو ، همش هم توصیه می کردن ته مینی بوس یا اتوبوس بشینید.
مامان جز کسایی بود که به ندرت اجازه میداد من اردو برم . شانسش رفتم دانشگاه ، رشته ام طوری بود زیاد میرفتیم اینور و اونور ، اولش موقع ثبت نام یه رضایت نامه هم ازمون گرفتن.
اولین باری که میخواستیم بریم ، استادمون توصیه های لازم رو کرد و گفت کنار رودخونه نرید و ....(چون ترم پیشش یه دختری ، تو یه دانشگاه دیگه ، آب برده بودتش و شب استادش تو بازداشتگاه مونده بود)در آخر گفت : البته چه بهتر که کوزه در مسیر چشمه از دست بره!
فکر کردم، به به چه جمله عمیقی ! شب سر شام گفتم هفته دیگه باید بریم معدن فلان جا و جمله تاثیرگذار استادمون رو گفتم.
مامانم هم گفت: استادتون غلط کرد!
صبح ساعت ۷، دم دانشگاه بودیم . دو تا اتوبوس ، یه اتوبوس فقط دختر ، یه اتوبوس پسرها و چند تا دختر ، حراست کدوم اتوبوس رو انتخاب کرد؟ طبیعتا اتوبوس مختلط رو ، نمیدونم چرا استاد هم رفت تو اون اتوبوس ؟!
اتوبوس ما در اختیار دانشجوها بود ، راننده هم دور از چشم حراست آهنگ گذاشت ، یه مشت فرهیخته رفتیم ، رقصیده برگشتیم .ساعت ۹ شب تهران بودیم.
داشتم به مامان فیلم تو اتوبوس رو نشون میدادم ، بابا گفت : نمیگید راننده حواسش پرت شه از تو آینه ،نگاهتون کنه، برید ته دره!
نه ! نمیگفتیم ، طی سالهای بعدش هم نگفتیم ، جوون بودیم و سرشار از زندگی ، آن لحظه برامون مهم بود ، اون قدر آلوده دنیا نبودیم که از ترس، از تجربه و تفریح و خوشی بگذریم. یادش به خیر!
یه شفاف سازی کنم ، برای دوستانی که وبلاگ ندارند و جزئیاتش رو نمی دونند ، مدلش این طوری نیست که من بتونم ، کلمه ای به کامنت شما اضافه کنم یا کم کنم ، دسترسی من به کامنت شما در حد تایید و عدم تاییده.
من دسترسی به آدرس ایمیل کسی ندارم و در واقع هر چیزی رو که شما میبینید، منم میبینم ، مگر دوستانی که تو قسمت پیامها ، مطلبی میفرستن !
پس نمیتونم پیام شما رو فوروارد کنم ، برای کسی دیگه !
قسمت آمار رو هم مدتهاست حذف کردم ، بنابراین نمیتونم بگم چقدر بازدید دارم ، اما فکر نمی کنم بیشتر از ۱۰۰ تا ۱۵۰ تا در روز باشه ، پس اصلا شبیه رسانه عمومی نیست که نگرانید حرفی از این وبلاگ یه موج ایجاد کنه و جریانی بسازه .
این که رسالت خودتون میدونید با فانوس جلو بیفتید و قومی رو از گمراهی نجات بدید ، ارزشمنده ، ولی اینجا کاربردی نیست .
اصرار به این که دوره بیفتید و همه رو شبیه به خودتون کنید ، موقعی معنا داره که عضو پارلمانی باشید و براتون تعداد اعضا موافق و اتحاد اعضا اهمیت داشته باشه ، آرزومه اون روز رو براتون ببینم ، چی بهتر از این ! ، منم پزش رو میدم، که یه روزی شما منو میخوندید.یهو دیدید اشتراک منافع پیدا کردیم ، هوادارتون شدم و براتون تبلیغ کردم ، حتما هم شلوار ورزشی می پوشم که میدونم مورد وثوقه!
ما اینجا فقط یه سری اسمیم ، خودم که اسم هم نیستم حرفم ، اینجا که نه ، اما خدا رو چه دیدید ! یه روزی ، شاید یه جا دیگه ، تو دنیای دیگه همدیگه رو دیدیم ، بعد منتظرید که مثلا الف ، یه دختر لاغر و ...،بیاد ، می بینید یه مرد تپل میاد ، که اسمش ابوالفضل پرتوآذره! بعد میفهمید الکی حرص خوردید ! دنیا این همه ، ارزش جنگیدن سر اعتقادات شخصی و تو سر همدیگه زدن رو نداشت.