ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم ، ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب


 زیر آسمون بسیار تمیز  و خواستنی،  همون که فریدون خان مشیری توصیف کرده ،  آسمان آبی و ابر سپید به دید و بازدید مشغولیم ، البته که امسال به خاطر نوعید همسر، شدیم بزرگ خاندان ، اول بقیه اومدن خونمون!

امشب هم دعوتیم خونه خواهر، به صرف غافلگیری مامان به مناسبت تولدش. برخلاف رویه متداول از صبح فقط یه بار بهش زنگ زدم ، تولدش رو هم تبریک نگفتم که مثلا ما یادمون نیست!


این روزها ، راد و پدرش رو بیچاره کردم ، اون قدر《قصه هزار و یکشب 》عرفان طهماسبی رو گوش دادم ، جای برنامه ای که مدرسه فرستاده، که سه تا یکساعت صبح ظهر و عصر درس بخونن ، این آهنگ رو گذاشتم  ، رو این آهنگ مسلط شده فکر کنم ، باید ازش امتحان بگیرم!


یه کاری  کردم فیدبکش خوب بود ، همگی از باباهامون پول گرفتیم دیگه ، روتینه زندگیه ، اما یه بار مدل پول دادن بابا بهم فرق داشت ، یه دسته اسکناس گذاشت جلوم و گفت : چشمات رو ببند ، ۳ بار میتونی از این دسته ، پول برداری ، گفتم خوب دفعه آخر دستم رو میذارم زیر دسته اسکناس  کلش میشه مال خودم ، گفت : نه دیگه ،نارو نزن! 

سه بار با چشم بسته ، تصادفی پول برداشتم و مبلغ خوبی شد ، البته اونی که مهم بود، این خاطره ایه که موند.

برای عیدیه  خواهرزاده و برادرزادهها ، روی پاکت خصوصیات و کلماتی که در موردشون صدق می کرد رو نوشتم  و گذاشتم روی میز ، گفتم:  خودتون نگاه کنید و هر کسی  پاکت خودش رو پیدا کنه ، یه سری خصوصیت تو همگی  مشترک بود که همون اول کار حدس نزنن ، یه سری تو ۲ تاشون و آخرها یکی در میون،  اونی که طرف رو متمایز می کرد رو نوشتم . دوست داشتم بدونن چقدر حواسم بهشون هست.


پ.ن : رضوان عزیزم‌ پیامتون رو خوندم ، احساس می کنم یه جورایی میونه داری می کنه اول حق رو میده به آدم و بعد طرف مقابل رو توجیه می کنه ، عملکردش جالبه به نظرم.