دعام کن اگه منو یادت نمیره


راد داشت شبکه ها رو پایین بالا می کرد ، رسید به یه برنامه ای که احتمالا تم مذهبی داشت با آدمهایی با وجنات مشخص ، عقیق به دست و .....

تو همین بین اونها با هم یه شوخی کردن که خنده دار بود ، راد شبکه رو نگه داشت و نگاه می کرد . برنامه  بدی نبود . صدای آسانسور رو شنیدم ، گفتم : اگه بابا بود بزن جای دیگه . 

بعد ادامه دادم ، بامزه ان ولی اون قدر هر جا میزنیم هستن و  به هر جایی ورود می کنند و سرک می کشن ، آدم رو غرقه می کنند ، آدم دیگه دوستشون نداره ، ناخودآگاه گارد می گیره! آدمو کلافه می کنند.

راد گذاشت کلامم منعقد شد و گفت : دقیقا !! این کاریه که شما با آهنگ عرفان طهماسبی با ما کردی ، خود آهنگه قشنگ بود ولی از یه جایی به بعد آدم اذیت میشه

جا داشت براش《 تو با قلب ویرانه من چه کردی 》رو پخش کنم .


پ.ن:۱ : عنوان رو که نوشتم یاد سمیه عزیز افتادم.

پ.ن۲ : آخر هفته مهمون دعوت کردم ، اونقدر قبل مهمونی فکر می کنم  چی درست کنم و چیکار کنم ، انگار تا قبل مهمونی چند بار مهمونی برگزار کردم در نتیجه روز مهمونی   ، وقتی همه کارها انجام شده و معمولا قبلش  حدودا یک ساعت مونده به اومدن مهمونها ، میرم دراز می کشم ،  خسته ام ،دوست دارم مهمونها زنگ بزنند بگن  ما نمیایم