قصه خاورمیانه ، قصه بچه های ته کلاسه ، همه شلوغی ها اون جاست ، همه بی انضباطی ها اونجاست ، هر سر و صدایی میاد ، نگاهها معطوف به اونجاست !

بدیش اینه حتی اگه،  یکی که ذاتا همفکر بچه های ته کلاسه رو ، بیاری تو ردیف جلو بشونی ، بازم تمام فکر و ذکرش اونجا ، ته کلاسه ! 

اگه شبیه اون ته کلاسی ها نباشی و به هر دلیلی بُر خورده باشی بینشون ، باید بیشتر تلاش کنی که بتونی خودت رو به معلم  اثبات کنی .

ته کلاس ، کلی خاطره میسازی ، بیشتر از همه توبیخ میشی ، کم کم پوستت کلفت میشه به هر چیزی می خندی ، بیشتر از همه می خندی  .


فکر کنید یه روزی یه  معلمی داد بزنه :اون عقبی ها حال می کنند؟


پ.ن۱ : مهمونی دیشب خوب بود ، احتمالا هفته بعد هم مهمون دارم.

پ.ن۲: رضوان جون خود صفحه رو نمی تونستم وارد بشم اما یه سرچ کردم ، خودش رو جایی معرفی کرده ، کلا باورش ندارم .‌


نظرات 3 + ارسال نظر
شیرین یکشنبه 21 اردیبهشت 1404 ساعت 08:30

سلام الف جان

خاورمیانه !
دنیا یه زندگی تو کشورهای اسکاندیناوی به ما بدهکاره!

آخر سال که میشه همه قبول میشن فقط به بچه های ته کلاس بیشتر خوش گذشته
بچه های ته کلاس پسرا خفن وترسناکترن

مهمونی بعدی هم ایشالا بخوبی اولی برگزارمیشه
سفره تون پربرکت

صابون این مهمونیای جوادنشان زیادبه تنم خورده!
همسر دراین زمینه یه سور به جوادجان زدند
آخرای یه مهمونی 30 - 40 نفره یهو همسرمیگن :
"شب یلدا همگی خونه ی ما"
(حالاشب یلدا کی هست؟ 10 شب دیگه)
من
همسر: عزیزم میخوام کنارخواهرات بهت خوش بگذره بده !؟

البته دورازانصافه اگرنگم که پذیرایی کلا به عهده ایشونه

سلام .
واقعا زندگی منصفانه نیست .

وااای ،عاشقتونم که جواد خیابانی رو شناسایی کردید
خدا خیرشون بده و براتون حفظشون کنه.

سلام الف جان
چقدر قشنگ تشبیه مى کنى
اخرم مى ترسم ما ته کلاسى ها روفوزه بشیم و یه ورى بریم تو کوزه
خدا رو شکر به خوبى برگزار شد خسته نباشی
یک هفته استراحت میدادى به خودت همه بعدش مى گرفتى

سلام عزیزم . ممنون با دیده مهر میخونی . آخ از این جبر جغرافیا.
مرسی
این دعوت از سمت جواد خیابانی انجام شده .
جواد خیابانی داشت گزارش می کرد بعد فرضا گفت فِرِد ملکیان خیلی خوب بازی می کنه حتما تو ترکیب تیم ملی هست ، فرداش روزنامه تیتر زد فرد ملکیان در تیم ملی ،بعد زیرش نوشت البته این دعوت از سوی جواد خیابانی صورت گرفته

رضوان جمعه 19 اردیبهشت 1404 ساعت 13:07 https://nachagh.blogsky.com/

ته کلاس گفتی و کردی کبابم.
ته کلاس ما یه دختر درشت اندام نشسته بود بنام زهرا...که هر روز تو دستش مجله زن روز بود و حین گوش دادن به درس معلم(؟/!)تا ته مجله هفتگی را(حتی واو هاش)را میخوند.
من ردیف دوم کلاس بودم همه شش سال دبیرستان زیرا یه دختر سرهنگ و یه دختر دکتر اجازه نداده بودند دختری از خانواده دون کنار دست شون بنشینه و با وجودیکه پدر من کارمند تاپ لول نبود ولی از وجنات خودم آثار بزرگی میبارید(احتمالا نوه خان یا چیزی در این ردیف بوده ام و شجره نامه ام گم شده).همه شش سال دبیرستان و حتی بیست و پنج سال اخیر با اون دوتا دختر همکلامی و هم نشنیی دارم.من میدونستم بچه های آخر کلاس خوش می گذرونند ولی دلم نمی خواست آزادی داشته باشم و قبولی تو کارنامه ام نباشد.ته کلاسی هامون درشت اندام ها بی زبون ها و بی اعتناها به تشویق و تنبیه بودند و همه مون دوست شون داشتیم.ردیف اول هامون هامون هم قلدرها بودند که گرچه قد بلند بودند ولی ظریف و فعال بودند.اگر خاورمیانه ای ها ا با ته کلاسی ها مقایسه کنی مایلم اول ردیف های کلاس را هم تفسیر روی شان بذاری.خوشحالم دو تا دختر خوشگل و خوش لباس و با اصل ونسب ودرسخون ، سالها هم نشینم بوده اند.در عین تاپ لول بودن متواضع و مودب و مطرح بودند و من کم ادعا را به هر کس در کلاس ،ترجیح می دادند.جالبه بدونی من از اون دو نفر بیشتر درس خوانده ام و الان هم چنان عزیز دل اونا هستم و البته اونام برای من.

خاطراتتون برام جالبه ، فضایی که شما توش رشد کردید برای نسل های بعدی جذابه .
چقدر خوبه که دوستیتون ادامه دار شده.
ردیف اول به نظر با سیاست ترین هان ، چون در برخورد اول قضاوت مثبتی روشونه اومدن برای تو چشم بودن . باید ببینیم به کدوم جغرافیا شبیه ترن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد