پنجشنبه مهمون داشتم، روز قبلش همسر گفت: برم گوشت و مرغ بخرم ؟ با اینکه روز قبل مهمونی، معمولا کار اضافه انجام نمیدم ، گفتم بخر . ساعت ۳ تا ۵ هم برقمون رفت . خریدها رو انجام داد و شستم و بسته بندی کردم .بعد وصل برق، دمای فریزر هر ساعت یه درجه کم میشد . خودش رو کشت رسید به منفی بیست . بستنی برداشتم برای دسر فردا و در فریزر رو بستم دیدم شد منفی ۱۸ و در بازه یک ساعته رسید به منفی ۹. ساعت ده و نیم شب بود.
گفتم : فریزر خراب شد فکر کنم . گفت: قیافه ات چرا اینطوریه؟! خودت رو کنترل کن ( این مدل حرف زدن منو عصبانی می کنه) نفس عمیق کشیدم ، دیدم با این وضع شب نمی تونم بخوابم به راد گفتم : زنگ بزن به مامانی(رفته شمال) بگو دارم وسایل فریزر رو میبرم بذارم خونه اونها.
تو این فاصله سریع بلوز و شلوار پوشیدم ، یه ساک آوردم و وسایل فریزر رو گذاشتم تو اون ، بسته های یخ نزده چرخ کرده رو هم گذاشتم تو یه کیسه بزرگ و روی سینی گذاشتم انگار دارم خلعتی میبرم ! دمای فریزر شد منفی ۴!
فاصله خونه ما و مامان پنج دقیقه پیاده است ولی با ماشین دوازده دقیقه است .
تو کوچه اشون اصلا جای پارک نبود گفتم :بذار برم به سوپری کنار خونه بگم، اجازه بده جلوش پارک کنیم زود میایم !
یه موقع هایی توضیحات اضافه که به کار کسی نمیاد میدم . تقریبا پریدم تو مغازه گفتم : سلام . ببخشید فکر کنم به خاطر نوسان برق فریزرمون خراب شده
(به مَرده چه آخه!!! احنمالا مرده فکر می کرد میخوام وسایل رو بذارم تو یخچال اون ، چون قیافه خودش و دو نفر دیگه متعجب بود ) میخوام وسایل رو بذارم خونه مامان ،میشه ماشین رو بذارم جلوی مغازه اتون ، زود برمی گردم .
اونجا هم آسانسور خراب بود، پنج طبقه رو از پله رفتیم کار رو انجام دادم ، موقع برگشت از بیرون مغازه دست بلند کردم و تشکر کردم . حالم خوب شده بود خیالم راحت بود
. اومدیم خونه ، تو آینه آسانسور خودم رو دیدم . بعللله ، اصلا یادم نبود که صبح رفته بودم چند تا لک که روی گردنم در اومده بود رو برداشته بودم و نقطه نقطه پماد زینک زده بودم که پخش شده بود. ( شاید اونها به سر و وضعم متعجب نگاه می کردن)
صبح که رفتم تو آشپزخونه دمای فریزر منفی بیست بود ، یه کاسه آب گذاشتم تا دو سه ساعت بعد یخ بست . ولی جرات نمی کنم برم وسایل رو برگردونم منتظرم امروز یا فردا دوباره برق بره ببینم چی میشه .
صبح برای همسر داشتم خبری رو می خوندم که تو یه استانی اعلام کردن تا پونزده روز، برق واحدهای تولیدیشون رو تا نود درصد کاهش بدن . واحدهای تولیدی متضرر میشن ، آدمها بیکار میشن ، تعداد بیشتری میرن تو تاکسی های اینترنتی کار می کنند ، محسن کیایی میاد تو برنامه ۱۰۰۱ ، تبلیغ می کنه که یه بنده خدایی با کار تو یکی از این تاکسی ها ماهی هشتاد و پنج درآمد داره و بقیه هم بیان اسم بنویسن .
من به تمام آدمهای جورواجوری فکر می کنم که تو هفته گذشته سوار ماشینشون شدم ، به رویاهاشون! به اینکه چی فکر می کردن و چی شد؟ !!به اینکه قراره چی بشه ؟ به اینکه دل خوش سیری چند؟!
پ.ن: رضوان جون پیامتون رو خوندم ، پر سئوال میشم و خوشحالم از شنیدن تجربیاتتون
وای وای ... امان از این قطعی برق
هر بار میره و میاد ما باید با استرس حال وسایل را جویا بشیم...
اونوقت یه دوست عزیزی اومده برای من پیام گذاشته شما کجا زندگی میکنید که قطعی برق دارید؟؟؟ والا همین گوشه کنار این کشور زندگی میکنم و هربار با قطع و وصل برق نگران میشم...
الان دو روزه منتظرم برق بره ، دیروز هم قرار بود بره برطبق برنامه ، نرفت .میخوام فریزر تکلیفمون رو روشن کنه .
کجا زندگی می کنیم ؟معلومه دیگه یه کشور اروپایی ، همون جا که ناترازی برق و ...کمر مردم رو خم کرده
.
سشوار همسایه روشن مانده بود وقتی برق رفت.از خونه خارج شدند بروند تولد خواهر زاده شان وقتی به خونه رسیدند چهل دقیقه می گذشت که برق بازگشته بود و سشوار متصل به برق در حال روشن داغ شده بود و کل اتق خواب در آتش سوخته بود.
سلام
فکر کنم خیلی گوشت و مرغ خریده بودن. فریزر بیچاره زورش نرسید!
میگم من هنوز نفهمیدم پسر شما درحال حاضر چندسالشونه!
سلام .
کاش تکرار نشه ، برق میره خیلی با دمای پایینی روشن میشه . ۱۳ .
مصداق :«سه پلشت آید و زن زاید ومهمان عزیزم ز در آید ».
سلام الف جان
واقعا اعصاب خورد کن هست این مدل دردسر ها

خسته نباشى
امیدوارم که رفع شده باشه براى شما ، فقط در حد یک نازه فریزرى بوده باشه
یخچال و فریزر ویلاى ما هم خراب شد ، دوشنبه همسر جان میزه و با بوى خیلی بدى مواجه میشه
بنده خدا تا سه صبح داشته فریزر تمیز میکرده
مى گفت تمیز کردن یک طرف اون بوى وحشتناک هم یک طرف
واقعا آدم نمى دونه چى بگه
به غیر از حرف بیییییب دار و لعنت کردن باعث و بانى این اوضاع
سلام .
بله ، امیدوارم ادامه دار نشه .
آره یه بوی خیلی بدی راه میفته .
دیگه سر شدن حتی همینم بهشون برنمی خوره.