زمین ز اردیبهشت گشته بهشت برین


تعطیلات آخر هفته دو مستند دیدم و یک فیلم ، فرشاد آقای گل و سمفونی حمید ، فیلمِ نگهبان شب. 

سمفونی حمید یه جاش اشاره میکنه به قانون ۲۷ ساله ها (تیم ملی) که به صورت خاص ،باعث میشه ناصرحجازی نتونه تو تیم ملی بازی کنه، کنجکاو میشم ببینم رئیس  فدراسیون کی بوده اون وقت!! بعد میبینم که ربطی به اونها نداشته و مربوط به وزیرِ ورزش ِ کسی که منتخب رجایی بوده ، شخصی به اسم داودی، حالا هم ناصر خان فوت کرده ، هم ایشون ، ولی چه آرزوهایی که نمرد ... فکر کنید تصمیم گیری شما سرنوشت یه سری آدم رو تحت ااشعاع قرار بده ، کاش دینی به گردن آدم نمونه!


بازی های فرشاد پیوس رو یادم نیست، اما خداحافظیش رو چرا، توی مستند یه فوتبالیستی میگه ما پول نداشتیم سوار اتوبوس بشیم و بریم تمرین و....

 خدا وکیلی آدمهای اون موقع هدفشون از بچه دار شدن چی بوده ؟ !!! حالا اون بچه ها موفق بشن تا بقال سر محل که بهشون فحش میداده ، زن همسایه که به خاطر فوتبال ،دمپایی سمتشون پرتاب کرده هم ، خودشون رو شریک موفقیتهاشون میدوننا ، راست میگن که پیروزی صد  پدر داره و شکست یتیمه!


نگهبان شب هم فیلم خوبی بود، ارزش دیدن رو ؟ آره، به گمونم داره.


پ.ن: مامان گفت کتابهای بابا رو بدیم بیرون ، گفتم حیفه، کتابخونه ام پرِ، فعلا بذار باشن تا  شاید بعدا تونستم ببرم ، رفتم کتابهاش رو بالا و پایین کردم  ، دیدم چقدر کتابهای دکتر شریعتی داره یکیش رو برداشتم 《سلمان پاک》به قیمت ۱۰ ریال، ۳ روزِ دارم میخونم تازه رسیدم صفحه ۲۱ . گنگِ برام   احتمالا بگم این مجموعه رو اگه خواستی بده به کسی


روز معلم مبارک

کدوم معلم هام رو دوست داشتم ؟


معلم های ابتداییم  ، ( من چون تموم عمر، همین جا زندگی کردم ،معلم کلاس اول و کلاس سومم رو  هر از گاهی میبینم،   چون خونشون همین جاست)

راهنمایی هیچ کدومشون رو دوست نداشتم :| 

تو دبیرستان : معلم ادبیات سال اول و دوم ، معلم شیمی سال دوم ، معلم ریاضی سال اول ، معلم دینی دوم و سوم ، معلم جغرافی سال دوم ، معلم عربی سال دوم ، خاله دوستم هم بهمون  واحد های اختیاری درس  میداد دوستش داشتم  .( به جز یکی دو نفر بقیه هم خوب بودن)

عجیبه  معلم های پیش دانشگاهیم رو یادم نمیاد فقط از فیزیکه به شدت بدم میومد ..

 استادهام رو بیشتر از معلم هام دوست داشتم ، استادهای ارشد رو بیشتر از استادهای لیسانس، الان که خوب فکر میکنم استاد راهنمام و مشاورم رو از بقیه استادام بیشتر دوست داشتم ،هر چی رفتم بالاتر فکر کنم بیشتر ازشون خوشم اومد، خوب شد دکترا نخوندم 


پ.ن: چرا روز استاد نداریم؟

تو کجایی تا شوم من چاکرت؟

یه موقع هایی  حجم غم و درد اونقدر زیادِ که انگار یکی یه سنگ بزرگ گذاشته روی قفسه سینه ام ، این مواقع فکر میکنم کاش میشد ،خدا یه موقع هایی میومد پایین خودش بغلمون میکرد ،میذاشت سرمون رو بذاریم روی شونه اش، آروم میزد پشتمون و دلداریمون میداد. 


نمیدونم چکار کنم که اخبار رو نخونم ، خیلی سال بود که اصلا اخبار رو دنبال نمی کردم ،و دسترسی هم به چیزی نداشتم و ندارم  همچنان.

 اما از سال قبل تر شروع شد ، از شبِ شریف . نمیدونم چی شد با یه سرچ ، توی صفحه اصلی گوگل، فقط صفحات اصلی توییتر برام نمایش داده شد، احمقانه فکر میکردم با دیدن اخبار میشه چیزی رو کنترل کرد ، معتاد شدم به اینطوری با خبر شدن از اخبار، صدبار عهد کردم که دیگه نبینم و نخونم ، همسر خواست ، راد خواست ، قبول کردم و باز یواشکی یه کنجی مثل یه معتاد، سرچ میکنم و آوار اخبار میشینه روم ، البته توییترهم  ندارم  ولی همون تیترها هم کافیه که بهم بریزدم، کاش میشد چله نشست. مستاصلم به معنای واقعی کلمه!


چهل سال اگر خدمت بقال نمودی ، امروز به این درد گرفتار نبودی!!


همسر توی حرفه خودش، تقریبا آدم شناخته شده ای محسوب میشه و عناوین شغلیش هم  برای هم رشته ای هاش میتونه  انگیزه باشه ، اما این روزها که در میانه دهه ۴۰ هست معتقده که مسیر رو اشتباه اومده و اگر این زمانی که صرف تحصیل و مقاله و همایش و ... شده رو اگه توی بازار صرف کرده بود ، موفقیت های مالی بیشتری داشت و چه بسا که لازم نبود دیگه کار کنه و میگه این روند روتین که تا میانسالی کار میکنیم و از زندگی که محدودِ چیزی متوجه نمیشیم و  مشغولیم در آرزوی رسیدن و ناگاه سر میاد همه چیز و ما میریم در حالیکه زندگی نکردیم، الگوی اشتباهیه که ناشی از ترس از تغیییر ماست . میخوام دلداریش بدم و شاید انگیزه!! میگم ، فعالیتهای اجتماعی به آدمها هویت میده ، ببین دعوت میشی فلان جا، پستی که فلان جا داشتی آرزوی آدمها بود برای همین اونقدر اذیتت می کردن  چون عنوان مهمه و کار فقط پول نیست و هویت اجتماعی و .... 

جواب میشنوم : همش یه سری حرف الکیه برای اینکه آدمها به این الگوی اشتباه ادامه بدن ، بعد از دو خانمی از آشناها مثال میزنه که این دو خواهر سهم الارثی نزدیک به ۶۰۰_۷۰۰ میلیارد یا بیشتر به هر کدومشون رسیده  ، با ثروتشون سرمایه گذاری کردند و دارن زندگی میکنند، تصحیح میکنم در سطح عالی  زندگی میکنند و با توجه به گردش مالی که دارن ، راحت مسافرتهای خارج از کشور هم میرن و اصولا براشون گرفتن ویزا تا حالا سخت نبوده  ، بعد بهم میگه : اونها الان هویت اجتماعی  به چه کارشون میاد؟ با اون هویته قرار چیکار کنند که الان نمیتونن ، با اون هویته چه چیزی قرار بود دریافت کنند که الان ازش محرومند.  

خلاصه حرفهاش منو یاد شعر فریدون مشیری میندازه:

علم پدر آموخته‌ام من!

چون او همه در دام بلا سوخته‌ام من

چون او همه اندوه و غم اندوخته‌ام من.

ای کودک من، مال بیندوز.

وان علم که گفتند، میاموز!

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد!


این از اون چیزهایی که صدبار مینویسی و پاک میکنی مبادا که کسی رو برنجونی .


چند وقت قبل همسر خواهر، به یه دکتر متخصص گوارش مراجعه میکنند ، ایشون میگن برای تشخیص  ،آندوسکوپی ، کولونسکوپی و یه چیز دیگه که الان خاطرم نیست باید انجام بدید که( توی مطب) براتون انجام میدم ، خواهر گفت  تقریبا همه اونهایی  که اون روز اونجا بودیم چند روز بعد هم برای آندو و.... باز توی مطب بودیم ، مریضها همه ناشتا تو زمان طولانی ، شلوغ وبی برنامه و... بعد هم یه آزمایش که آزمایشگاه خاصی رو معرفی کردن و گفتن ما فقط  اونو قبول داریم و ...، خدا رو شکر که مساله مهمی نبود و تموم شد .


چند روز بعد یکی از بچه های فامیل که فوق تخصص هستند و توی یکی از کشورهای اروپایی مشغول به کارند اومدن منزل خواهرم و خواهرم اون وضعیت اسفبار توی مطب فوق الذکر رو براش توضیح داد. ایشون گفت : تقصیر وزارت بهداشته که نظارتی روی کار پزشک ها نداره و من اوایل توی اون کشور توی مطب مثلا تا فلان ساعت میموندم، باهام تماس گرفتن گفتن: نیاز به دستیار دارید ؟ چون اجازه ندارید از این مقدار ساعت بیشتر کار کنید، اماا من همون ساعت و تایمی که دارم کار میکنم هم کاملا تامین هستم ولی پزشکها توی ایران با اینکه خیلی کار میکنند ،آنچنان تامین نیستن.



ببینید وقتی نظارت نیست خود پزشک ( نه بیمارستان ، نه کلینیک) میره دستگاه میخره و میاره میذاره توی مطبش ، خوب پولش باید تامین بشه ، در نتیجه شما چه لازم باشه چه نباشه سونو میشید، آندوسکوپی و .... ، فساد اینطور اتفاق میفته ، ما که علمش رو نداریم نمیدونیم الان ضرورت داره یا نه و اساسا من نمیدونم مثلا اینکه دکترهای متخصص یه رشته دیگه توی مطبشون دستگاه سونو میذارن تداخل وظیفه با دکترهای  متخصص رادیولوژی نیست؟ 

چند روز پیش یه خانم دکتر خودکشی کرده ، چه سیستمیه که هم مریض شاکی و ناراضیه ، هم دکترها خسته و ناراضین ، هر مطبی هم میری ملت کیپ تا کیپ نشستن ، آخه این حجم از نیاز به درمان طبیعیه؟ دکترهای پیر هم که دکترهای جوون رو قبول ندارن ، به قول اون دیالوگ معروف: مو که مِدونوم این وسط گوشت قربونی عباس مویه .