هیس!


برادرم حدودا هفت سال ازم بزرگتره ، توی یه مقطعی وقتی من دبیرستانی بودم ، یادم نمیاد چرا !؟ ولی اون خونه بود ، سرویس مدرسه ساعت ۶:۱۵ میومد دنبالم ، بعد من که باید صبح زود بیدار میشدم و حاضر میشدم  ، از فکر اینکه چرا من باید صبح زود بیدار شم و اون خوابیده باشه ، لجم میگرفت و تا میتونستم سر و صدا میکردم  . بچگی و نفهمی بود!!


ساعت ۴ صبح که مامورهای شهرداری میان برای بردن زباله ها ، فکر میکنم تعمد دارن که مردم رو بیدار کنند وگرنه اصلا درک نمیکنم چراااااا یه سری آدم باید با تمام توان، بلند صحبت کنند و اون سطل رو که تقریبا مکانیزه بلند میشه و آشغالش خالی میشه اینقدر تکونش بدن  و از هر جاییش صدا در بیارن که انگار یکی کنار گوشِت با کفگیر فلزی داره میزنه روی یه قابلمه .  والا شاید ته دلشون ناراضین که مردم خوابن و اونها مجبورا کار کنند. هیچ کسی هم  بهشون چیزی نمیگه چون اینقدر هوا تاریکه  آدم شرمش میاد که صداش رو بکشه سرش و  لیچار بگه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد