۲۲

منتظر بودم آب جوش بیاد تا آخرین بسته کاپوچینو رو بخورم که راد اومد نشست روی اُپن ، بهش گفتم تو هم میخوری؟ گفت :بله ولی چطوری میخوای این یه دونه رو برای دو نفرمون درست کنی؟ همین جور که از قاشق به عنوان پیمانه استفاده می کردم ، گفتم : من خیلی خوب و منصفانه تقسیم میکنم ، خندیدم گفتم : توی زندگی قبلیم، اگه مرد بودم، شاید دو تا زن داشتم که به عدالت رفتار میکردم باهاشون ، گفت : همون جور که سالاد رو بین من و خودت و بابا به عدالت تقسیم میکنی، پس شاید سه تا زن داشتی، گفتم: بلکه ۴ تا، گفت شاید حتی بیشتر،خیالش پر کشیده بود ، گفت :شاید تو اصلا فتحعلی شاه بودی، گفتم آره ممکنه، گفت: قبل تر توی چه موجودی بودی؟ بعد تا گفتم قطعا و یقینا خودش زودتر گفت : گربه ( چون من عاشق دراز کشیدن توی آفتاب یا در مسیر لوله شوفاژ هستم).

خوشحال بود از این فانتزی ذهنیش ، گفت بابا چی ؟ بابا قبلا چی بود؟ گفتم قبلا حتما یه زن کدبانوی تپل بوده که خونه اش همیشه برق میزده ، غذاهای خوشمزه درست می کرده ، ترشی و شور زمستون و مرباهای تابستونش به راه بوده، گفت قبلتر چی بوده ؟ گفتم  : یه نویسنده توی عصر مشروطه که مخالف می نوشته  ، خوشش اومده بود از این بازی ، ولی اصرار داشت که زنِ جوونمرگ شده باشه که نویسنده متعلق باشه به جنگ جهانی دوم . آخر این جور خیال پردازی همش میگم ،من که به تناسخ اعتقادی ندارم و دوست ندارم مثل گوشت چرخ کرده کباب کوبیده دوباره برگردم توی چرخه، امیدوارم که اینطور نباشه ولی اگه بود مقاومت میکنم که دوباره نیام ، بهم میگه : شبیه ۲۲ توی کارتون soul.شاید تو ۲۲ بودی!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد