ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
چند روز پیش داشتم بالکن رو تمیز میکردم ، دیدم یه بچه گربه توی کوچه، هراسون از ترسِ ماشین دوید رفت زیر یه ماشینِ پارک شده ، همون لحظه یه گربه بزرگ دنبالش کرد ، طفلک اومد بره اونطرف یه پسربچه ۱۲_ ۱۳ ساله که منو یاد اون بچه وحشتناکه توی کارتون نمو میندازه و داشت دوچرخه سواری میکرد پیاده شد و دنبالش کرد اون رفت روی درخت . بچه رفت یه چوب برداشت انگار که میخوای توپت که بالای درخت گیر کرده رو بندازی پایین چوب رو انداخت بالا ، ناخودآگاه داد زدم ، نکن ، بالا رو نگاه کرد و احتمالا حدس زد شاید ماشین زیر درخت مال منه . گفت : ببخشید و رفت سوار دوچرخه اش شد چند بار دور زد و زیر درخت رسید، برگشت سمت بالکن ما رو نگاه کرد و روی ماه منو دید و خلاصه پشیمون شد و رفت .
مگه این ورژن بچه تخس هنوز هست ؟ مگه مال زمان بچگی ما نبود این مدل !!!!؟
حالا من خودم جز طبقه بندی انسانهای حیوون دوست نیستم که اگه بودم ،همسر اون بچه گربه رو حتما میاورد توی خونه ، چون ساعتی بعد که بارون گرفت و بچه گربه مدام میو میکرد ، احساس کردم شاید نمیتونه از درخت بیاد پایین به همسر گفتم برو ببین میتونی کمکش کنی ، رفت و یکساعت بعد دیدم گربه به بغل اومد پشت واحد که بذار بیارمش تو ، بهش غذای مخصوص هم داده بود( توی ماشین داره ) . من قبول نکردم و ایشون رفت توی قیافه ، فکر کردم خوب شد یه پیرزن به کمک احتیاج نداشت ، والا!!!!
پ.ن: عنوان ، از شعر پروین اعتصامیه که تا ۴۸ ساعت بعد از اینکه نذاشتم گربه رو بیاره توی خونه از عذاب وجدان برای خودم میخوندم.