ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سالها پیش دعوت شدم به یه مراسم ( سفره) ، چون کلا ۴ یا ۵ بار رفتم توی این مدل مراسم ، ممکنه توی جزئیاته اون چیزی که تعریف میکنم اشتباه کنم ، فکر کنم گفته بودند سفره حضرت زهراست ، همگی دور سفره نشسته بودیم ،یادم میاد یه نفر یه دعایی خوند ، بعد تموم شدن ِ اون دعا ، یکی پیشنهاد داد که حالا که وقت هست، بیاید یه چیز دیگه بخونیم ، یکی گفت : زیارت عاشورا ، تا اولین نفر خواست بخونه ، یه خانم سالخورده گفت : نه ! توی اون لعن و نفرین داره اونو نخونیم ، دوباره یکی پیشنهاد داد : فلان دعا رو بخونید ، یکی اون وسط گفت : من شیعه جعفری رو قبول دارم پس اونو نمیخونم ، در نهایت یکی پیشنهاد ختم سوره انعام رو داد ، روبروی ما خانم های سالخورده بودن و خیلی سریع شروع کردن به خوندن، رسید به جوون ترها که با تپق خوندن تا رسید به یه نفر که یهو گفت : ما زبانمون فارسیه ، من معنی آیه رو میخونم و شروع کرد فارسی خوندن و مادربزرگش اعتراض کرد و سوره ختم نشد.
( فرداش که داشتم برای بابا و مامانم تعریف میکردم ، بابا یه پفی کرد و خندید و گفت :آهنگ میذاشتید، میرقصیدید ؛)) )
در نهایت هم یکی گفت: دخترهای دم بخت و حاجت دارا برن یه جا بشینن و سفره خالی رو روی سرشون تکون دادن ، اون لحظه به خدمتکار فیلیپینی که داشت ظرفها رو میشست نگاه کردم ، به دوستم گفتم فکر کن توی ذهنش چی میگذره!
چند روز پیش که همسر عزادار شد ، بچه ها با تفاوتِ اعتقادی ، مراسمی گرفتن ، وقتی صدایِ چرا رفتی چرا من بیقرارمِ همایون خان، با فرکانس بیشتر از ۸۵ دسی بل سالن رو پر کرده بود و کتاب های قرآن توی سالن پخش میشد تا مردم چند خطی بخونند یادِ خاطره بالا افتادم . نمیدونم همسر اینجا رو میخونه یا نه ، بنابراین تحلیل این دو خاطره بمونه برای اونایی که قیمه ها رو میریزن تو ماستا.
پ.ن: افسانه عزیز پیامتون رو خوندم ، حقیقتش توی این مورد باید خواهر و برادرم هم نظر بدن ، اگه موافق بودن هدیه میکنم