ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یه خانمی توی بستگانمون هست که خصلت خبرچینی داره ، خیلی متبحرانه بحث رو میکشه به آدم دلخواهش و از طرف مقابل حرف و نظر رو میگیره و با سرعتی خاص به اون آدم میرسونه ، خوب، سال های اول آدمها توی دامش میفتادن و منجر میشد به دلخوری و کدورت، ولی از یه جایی به بعد عملا دو تا کار میشد کرد، یکی بایکوت کردنش بود که نمیشد چون اولا که به هر حال با بعضی ها نسبت سببی پیدا کرده بود و دوما اینکه معمولا دعوت نشده و سرزده همه جا میرفت و راه دیگه ،این که آدمها جلوی زبون خودشون رو بگیرند و حواسشون باشه که خواسته یا ناخواسته غیبت نکنند ، اتمسفری که این خانم توی مهمونی ها ایجاد میکنه اگر چه که اتمسفر سنگینیه ولی اتمسفر سالمیه ، یعنی چشمکها و ابرو بالا انداختن به کسایی که یادشون رفته این حضور داره و دارن بند رو آب میدن ، دیدنیه:)
واقعیت اینه بسیاری از ماها یاد نگرفتیم چطور معاشرت کنیم که غیبت نکنیم ، اینکه تا بهم میرسیم ،در مورد آدمها حرف نزنیم ، کسی رو توی مهمونی دیدیم و اَزَمون رد شد با کناریمون در موردش حرف نزنیم و ....
خیلی سخته ، چون عادته معاشرت ماست و ترکش موجب مرضه، یه بار چله گرفتم که غیبت نکنم ، قسمت فردیش که عالی بود ، یه تجربه بی نظیر ، چون نمیتونستم در مورد کسی غیبت کنم ، بهش فکر هم نمیکردم ، ذهنم سرشار از سکوت بود یه خلسه ، یه حال خوب ، اما امان از قسمت اجتماعیش ، چون باید میگفتم من نمیتونم غیبت کنم پس در مورد کسی حرف نزنیم ، دوستهام میگفتن: غیبت نیست ، گاهی دلخوری پیش اومد ، یه بارمامانم بهم فحش داد
خلاصه اینکه خیلی سخت بود.خیلی!
پ.ن: توی کتاب ۴ میثاق( دون میگوئل) ، اولین میثاق اینکه با کلام گناه نکنیم ، بعد یه بخشش غیبتِ که ازش به عنوان جادوی سیاه یاد میکنه، وقتی غیبت نمیکنیم تازه میفهمیم چرا گناهه.
پ.ن: دیدم کم براتون منبر میرن ، منم رفتم
سلام
میتونین درمورد هرکسی ازتون سوال کرد ازش تعریف کنید!
سلام ، اتفاقا این کار رو هم بعضی انجام میدن و قیافش دیدنی میشه توام با ناباوریه