نظر کردم به چشم رای و تدبیر ، ندیدم به ز خاموشی خصالی


یعنی همه وقتی میخوان صحبت کنند، اول  همه جوانب  ( محیط ، مردم ، شجره و ...) رو میسنجند یا بدشانسیه منه؟!! همسر میگه تو باید حدس بزنی  و حواست باشه 


تو کارگاه کودک ، مربی راد در مورد کتاب کودک صحبت میکرد ،مادرها نظرشون رو گفتن، من گفتم کتاب هر کیو میخرید کتاب فلانی رو نخرید ، نمیدونم چطور برای کودک نوشته وقتی توش بی ربط حرف زده ، گفت : از بستگان منه بگید تو کدوم کتابشون بهشون میگم حتما !! ( چرا اون فلانی باید فامیل تو باشه آخه!!!!)


با استاد (‌هنر) حرف میزدم ، گفت فلانی رو میشناسی ؟ گفتم : نه ، گفت تلویزیون هم باهاش مصاحبه کرده؟ گفتم آهان همونی که اسم بچه هاش خیلی عجیب و غریبه ! :/ ، گفت :بله، دختر داییمه:| 

با مامان در مورد یه آقایی صحبت کرده بودم ( با همسر تصادف کرده بودند و قضیه کش دار شده بود ) ، اومد توی مغازه ای که ما مشغول خرید بودیم ، تا رفت بیرون بدون توجه به فروشنده گفتم ، این پسره رو میگفتما ، فروشنده با قیافه جا خورده  و  چشمهای پرسشی  گفت : برادر منه !!!!!!!! ( بماند چطور جمعش کردم بدون اینکه به تصادف اشاره کنم) 

جایی گفتم رفتم تئاترِ ...، گفتن شوهر فلانی ( فامیل درجه یکشون )هم توش بازی میکنه ، گفتم نه! نمیتونست شوهر فلانی باشه ، پیر بود و کچل ، گفتن : همونه:/

با پسرداییم  در مورد ماشین حرف میزدیم  گفتم : نه بابا آدم باید خیلی خر باشه بره این همه پول بده اون ماشین رو بخره وقتی با همون پول میتونه فلان ماشین رو بخره  ، گفت :  نه اتفاقا دایی خانمم خریده خیلی راضیه ( خوب من نمیدونستم دایی زنت اون ماشین رو خریده ، تو چرا بلافاصله بعد حرف من   جلوی اون میگی  آخه؟!!!)

میتونم یه عالمه خاطره دیگه بنویسم

لابد بخوام صحبت کنم باید اول بگم تو بگو کیستی ، با کی بنشستی ؟ از کجا آمده ای ؟ تو طایفه اتون این آدم نیست و ...بعد صحبت کنم:|

نظرات 4 + ارسال نظر
فاطمه شنبه 24 شهریور 1403 ساعت 13:31 http://Ttab.blogsky.com

خیلی بامزه بود این پستتون
حالاپیش اومده دیگه به نظرم تواکثرموارد شماحق داشتی

تو اون لحظه آدم خجالت می کشه ولی بعدش خنده دار اومد به نظرم ، مرسی که به من حق میدی

قیافتون دیدنى میشه بعد این سوتى ها

سلام ، خیللی ،چون همزمان باید ذهن پریشون شده و خجالت زده ام رو جمع کنم یه جوری ماجرا رو جمعش کنم ، گاهی خلاقیت اتفاق میفته

ویرگول جمعه 23 شهریور 1403 ساعت 09:58 http://Haroz.blogsky.com

وای خدا خیلی موقعیت بدیه آدم نمی دونه چطوری باید جمع کنه قضیه رو
رفته بودیم تونس، از خانوم تور لیدر پرسیدیم حالا کدوم هتل ها از همه بهترن. چند تا رو گفت و رسید به یه هتلی که گفت اگر اهل تجملات هستید هم این هتل خیلی خوبه، صاحبش یه آقای ایرانی. البته من هیچ مشکلی با ایرانیها ندارم فقط خیلی همه چی اغراق شده تو این هتل، حتی شیر دستشویی از آب طلاست من و همسر فقط سعی کردیم نگاه نکنیم به هم که نخندیم. بهش هم نگفتیم ما ایرانی هستیم که خجالت نکشه بنده خدا

سلام ، بله ، چون آبیه که ریخته دیگه ، ولی دمتون گرم که طرف رو خجالت زده نکردید، براوو

ربولی حسن کور پنج‌شنبه 22 شهریور 1403 ساعت 20:26 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
این حالت برای همه ممکنه پیش بیاد
بدشانسی آوردین فقط

سلام ، مرسی امیدوارم همون بدشانسی باشه نه بی مبالاتی، در ضمن صبح ، ظهر و شب به نیت دیدن سفرنامه اتون صفحتون رو نگاه میکنم ، امیدوارم به زودی بنویسید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد