هر کس که میهمان تو شد ، میزبان توست!


تا بحث معاشرت تو وبلاگم بازه  و از روحیه مامان هم تو پست قبلی در نوع مهمونی دادن مطلعید، بگم این مهمونی اخیر برای اینکه بهم خوش بگذره به مامان گفتم:  میشه ، حداقل فلانی اینا رو هم دعوت کنی که یکی هم سن من اونجا باشه  ( هنوز تو بچگی موندم، میخوام هم بازی داشته باشم ). گفت : نه ! بعد یکی یه چیزی میگه به اون یکی برمیخوره ! خندیدیم ! یاد یه خاطره افتادیم!  

یه بار مامان چند نفر از خانمهای فامیل رو دعوت کرد که نسبت دورادوری با هم داشتن  ، فکر می کرد خیلی قرار خوش بگذره ، هر کدوم هم دخترهایی دارند که با من دوستن و برام عزیزن . بعدِ ناهار، ما دخترها رفتیم تو اتاقِ من و کلی حرف زدیم و خندیدیم،  اومدیم بیرون دیدیم ، یکی تو قیافه است ، یکی لپش گل انداخته ، یکی الکی میخنده ، جو سمی حاکم بود. 

بعد رفتنشون گفتم :چرا قیافه ها یه جوری بود؟ 

مامان گفت: داشتن حرف میزدن ، بحث کشید به یه آدمی که زنش بهش خیانت کرده ، رفیع گفت: خوب شد، این از اون تند روهای اول انقلاب بود ، یه پسر بچه ۱۷_ ۱۸ ساله که می ریختن خونه مردم  و شروع کرد به پدر و مادرش هم لیچار گفتن ، رفیع یادش بود که این آدم پسرداییِ شوهر مهرزادِ ولی فکر نمی کرد مهرزاد روی خونواده همسرش تعصب داشته باشه ، در نتیجه دعواشون شد ، گفتم: شما دو تا چیکار می کردید، گفت :هیچی، نگاه می کردیم .


تو اصول آداب معاشرت یه چیزی که تاکید میشه اینه که تو مهمونی ها از بحث های اعتقادی ، سیاسی خودداری کنید، چون منجر میشه به اختلاف. تو  ایران ، چون هر چیزی پتانسیل اینو داره که سریع یه دوقطبی ایجاد کنه و تبدیل بشه به اختلاف ، فکر کنم باید در مورد چیزهای بی ربط حرف زد، یاد خانم شیرزاد افتادم شما کشته شدن صدها راهب بودایی رو به دست ارتش سرخ چین محکوم می کنید ؟


پ.ن: به تیتر اهمیت ندید ،برای زیبایی بود وگرنه، من خودم به اون چه که از قدیم در مورد میهمان و صاحبخونه میگن معتقدم.


نظرات 4 + ارسال نظر
تیلوتیلو شنبه 19 آبان 1403 ساعت 09:30 https://meslehichkass.blogsky.com/

امان از این مهمون بازیهایی که ختم میشه به این ماجراها
تازه به جای اینکه دلمون باز شه و خوش بگذره و روحیه ها عوض بشه... چیییییییییی میشه
منم خانم شیرزاد را دوست داشتم

سلام ، دقیقا !
خیلی نقش خوبی بود،

قورى پنج‌شنبه 17 آبان 1403 ساعت 17:13 http://ketriyoghoriii.blogfa.com/

ببین این ماجرا براى سال ٦٤،٦٥ هست
خانواده پدرى و مادرى کترى بسیار پر جمعیت هستن ، دعوا بین بزرگ تر ها بوده ، عمو ها و دایى ها با باباى کترى بعد از دعوا بزرگتر ها پا میشن میرن ، هر خانواده هم دنبال بزرگترش میره خواهر کترى میمونه و کلى غذا و میوه و شیرینى با خواهر ها و برادر هاش ( کترى خودش ١3 سالش بوده اون موقع )
اما دعواى تاریخى میشه تا پنج شش سال رابطه ها تیره و تار میشه

چه صحنه عجیبیه ! فکر کن یه سری آدم بی تاثیر در تصمیم گیری های کلان سر اعتقاد شخصی رابطه خواهر و برادریشون رو خراب کنند ، همه همینطوریما! جوری سر هر چی تمام قد از اعتقادمون دفاع می کنیم انگار که ما بنیان گذار اون قضیه ایم

قورى چهارشنبه 16 آبان 1403 ساعت 12:13 http://ketriyoghoriii.blogfa.com/

سلام
واى به نظرم حسش بده که مهمون هاى آدم با هم بحثشون بشه
خواهر کترى یکبار مهمونى بسیار بزرگى میگیره ، بعد قبل از خوردن غذا سر مسائل سیاسی مهمون ها با هم بحثشون میشه ، همه با داد و بى داد از خونش میرن : بنده خدا بدترین خاطره زندگیش هست که چون اول ازدواجش هم بوده ، جلوى همسرش آبروش میره
حدود ٦٠تا٧٠ نفر بودن
با تشکر از ننوشتن جمله معروف براى مهمان و صاحب خونه

سلام ، ۶۰_۷۰ نفر بحث سیاسی ؟!! به نظرم قبل مهمونی باید میرفت از اماکن مجوز گردهمایی می گرفت .
کیف میکنم که بدون اینکه به چیزی مستقیم اشاره کنم ، متوجه میشید

ربولی حسن کور چهارشنبه 16 آبان 1403 ساعت 09:59 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
توی این مملکت آب بازی هم سیاسی میشه چه برسه به چیزهای دیگه.
واقعا خانم شیرزاد قابلیت ساخت یه تیپ کمدی فوق العاده را داشت.
یه زمانی توی رادیو یه خانواده خوشبخت هم بودند که خیلی دوستشون داشتم.

سلام . خانواده خوشبخت رو اولین باره که می شنوم ، بِسِرچَم ببینم چیزی پیدا میکنم ، خانم شیرزاد خییییلللی خوب بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد