خسته نباشید!


شنیده بودم ، که یکی از بستگانش، که چند سالی از من کوچیکتره و تازه ازدواج کرده بود ، برگشته شهر خودشون و به مادرش گفته که همسرش شکاکه و دست روش بلند کرده  و میخواد برگرده ، مادره گفته بود که من نمیتونم تو رو تو شهر کوچیک نگه دارم ، برگرد سر خونه و زندگیت و اجازه نده لق لقه دهن مردم بشیم . طفلک هم برگشته بود! 

چند وقت بعد که دور هم نشسته بودیم ، ازش پرسیدم ، فلانی خوبه؟ جدا نشد؟ خیلی با افتخار گفت : وااای خدا نکنه ، ما اصلا از این چیزها تو فامیلمون نداریم!

گفتم: مامانش نباید پشتش رو خالی می کرد، الان معلوم نیست داره زندگی می کنه یا تحمل!

گفت : نه،  یه بار این اتفاق افتاد، پیش میاد، شوهرش از سر کار اومده بوده ، خسته بوده ،حالا اینو یه دونه زده!!

گفتم : مگه هر کی از سر کار خسته میاد باید بقیه رو بزنه؟!!! یعنی دایی اگه خسته باشه ، اشکالی نداره شما رو بزنه؟!

پسرداییهام شروع کردند به خندیدن و جو عوض شد و موضوع بحث هم. 

من خانمِ داییم رو دوست دارم و ایشون هم،  رابطه اش باهام خوبه ، گاهی مامان زندایی صداش می کنم و میدونه که برام عزیزتر از داییمه! بچه هاش هم میدونستن که قصدم کرم ریزی نبود!

چیزی که برام  دردناک و تاسف آورِ اینه که خیلی اوقات آدمها تو مسائل مختلف خشونت رو توجیه می کنند، جایی خوندم :《 توجیه خشونت از خود خشونت  به مراتب خطرناک تره! 》و چقدر درسته!

نظرات 5 + ارسال نظر
++++ یکشنبه 25 آذر 1403 ساعت 15:32

چقدر این پست شما دردناک بود...
خیلی از خانمها
و البته خیلی از آقایان با مشکلات لاینحل دارن با قرص های اعصاب زندگی می کنند به خاطر ترس ازحرف مردم و عدم حمایت خانواده ها

بله متاسفانه همینطوره

پری دریایی شنبه 24 آذر 1403 ساعت 08:39

سلام
من هم شنیدم و دیدم دخترایی که زندگی متاهلی خوبی ندارن اما درک نمیکنم چرا موندن. آیا خونواده هاشون اجازه برگشتن نمیده یا خودشون ترس دارن...
برام قابل درکه که جدایی چقدر سخته حتی برای اون دختری که کتک میخوره... چون بعضی از ماها از نظر عاطفی خوب و سالم بزرگ نشدیم و پر از حفره های روحی و عاطفی هستیم ولی دیگه اونی که خودش میاد و میگه زنذگیش جهنمه رو چرا باید تو این دوره زمونه پسش بزنی؟!!! اگه خونواده حامی بچه اش نباشه پس کی باشه؟!!!

سلام ، دقیقا شاه بیت رو شما گفتید اگه خونواده حامی بچه اش نباشه پس کی باشه؟!

ویرگول جمعه 23 آذر 1403 ساعت 20:30 http://Haroz.blogsky.com

تو همسایگمون یه دختر خیلی خوشگل بود که کلا خیلی از هر نظری خوب بود، وضع مالی توپ، خونه و ماشین و همه چی هم داشت (ارث از مادربزرگش بهش رسیده بود) تا این که ازدواج کرد. بعد از ازدواج یکی دو دفعه برگشت خونه و به مادر و برادرهاش گفته بود که شوهرم منو می زنه. اونا هم بهش گفته بودند حتما یه کاری می کنی دیگه با اون زبون درازت. یه روز خبر اوردن که خودکشی کرده چون دیگه طاقت نداشته و من هنوز بعد گذشته ۸ سال از خودم می پرسم چی باید بهش گذاشته باشه که مردن رو به زنده موندن ترجیح داده. کاش با همدیگه مهربونتر باشیم‌. کاش به جای لاپوشونی و گذاشتنش زیر فرش، به داد برسیم. خیلی دردناکه که با این همه ادعا هنوز اندازه ارزن هم شعور همدردی و همفکری نداریم ولی اجازه می دیم به خودمون که تصمیم بگیریم برای زندگی عزیزترینامون

طفلک ، روحش شاد ، چه تقاصی خونواده اش پس دادند ، فرض که زبونش دراز بود ، دیگه زندگی که حرمت ها ازبین رفته کسی ، اون یکی رو زده ، اجبار نیست که با هم زندگی کنند ، تا لب گور با هم بمونن و با هم دفنشون کنند.

ربولی حسن کور جمعه 23 آذر 1403 ساعت 18:39 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
واقعا زندگی با یک آدم شکاک خیلی سخته

سلام ، بله ، فکر میکنم به مرور آدمی که باهاشون رندگی میکنه هویتش رو از دست میده.

رضوان جمعه 23 آذر 1403 ساعت 18:20 https://nachagh.blogsky.com/

آخه هر مردی گربه را در حجله می کشه.یعنی با زدن از زنش نسق می گیره.تا بدونه بعد ازدواج پل های پشت سرش خرابه و راه برگشت نداره.
ببخشید که شما را کتک نزدند و باز هم برنگشتید خانه پدرتان.مامان بابا هایی را می شناسم که میگن این روزها بچه ها لوس شده اند تا تقی به توقی میخوره بر می گردند خونه مامان باباشون.خدا میدونه اگر راه برگشت بود من خونه همسر نمانده بودم.

سلام . خوب پدر و مادر من هم دعوای فیزیکی نمی کردند ، اینکه توی این زمان یه دختر خانمی مثلا متولد ۶۴_ ۶۵ ، کتک بخوره ، قابل هضم نیست و بدتر مادری که طرف رو پس میزنه!
یه دوستی دارم نامزدش تو نامزدی دست روش بلند کرد ، برادرهاش پسره رو زدن رفتن کلانتری و جدا شد ، سالهاست با یه آقای دیگه ازدواج کرده و خدا رو شکر خوشبخته .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد