شاید باید می پرسیدم...


منطق نسبیت انیشتین بر اینه که هیچ مرجع مطلقی وجود نداره ، اون زنده یاد در مورد فیزیک گفته،  ولی  به خیلی چیزها میشه تعمیمش داد. در مورد پست قبل یه چیزی که وجود داره اینه که ما هر کدوم تو حد و مرز و چارچوب خودمون،  یه سری بایدها و نبایدها رو تعریف می کنیم ، برای همینه که یه نفری که فکر میکنه تمیزه ، از نظر ما میتونه نه تنها ، تمیز نباشه بلکه غیر بهداشتی هم باشه  یا بالعکس!


با پدر و مادرم و راد رفته بودیم شمال ، یکی از بستگان هم شمال بود ، اون ها علاوه بر خونه داخل شهر ، یه خونه لب ساحل هم داشتن ، یه عصری گفتن بیاید بریم لب ساحل ، رفتیم دنبالشون و رفتیم خونه ساحلی، توی آشپزخونه ، کتری و لیوان و استکان و... بود ،صاحبخونه سن و سال دار چایی که گذاشت گفت: عه ! اینجا رو، فضله موشه! اینجا موش بوده ، کجا؟!!! چسبیده به لیوان های واژگون!  ریلکس هراستکان چای رو یه آب کشید و چای ریخت ، مبهوت بی خیالیش بودم، چیزی نتونستم بگم ( آقای دکتر و رضوان جون ببینید یه جاهایی هم حرفم رو نمیزنم ) سینی چای رو داد دستم ، احساس می کردم دارم سم میبرم تعارف کنم ، در حین تعارف به مامانم که رسیدم آروم گفتم : نخور!

به بابا که رسیدم ، چون چسبیده بود به آقای صاحبخونه نمیتونستم چیزی بگم . رفتم نشستم روبه روی بابام و انگار میخوام با نیروی چشم  نفوذ کنم ،بهش  زل زدم، بابا در حین حرف هر بار که برگشت سمت من ، من ابرو انداختم بالا و لب زدم : نخور!  که نمی گرفت . آخرش یه لحظه چای به دست ، تا بلند شد رفت سمت دیگه تراس ، دنبالش رفتم و گفتم : نخور اینو!  چپ چپ نگاهم کرد و گفت : چرا؟!!  ... خلاصه نذاشتم بخوره! 

این که چای رو کی خورد یادم نمیاد ولی اون جمع کشته نداد! (نمیدونم شاید اصلا خطرناک هم نبود )

نمی دونم دقیقا چی میشه که یه چیز غیر عادی،  برای یه نفر دیگه، خیللی عادی به نظر می رسه ! این رو  زیاد می شنوم  که میگن دیدی!  فلانی همین کارو کرده تا حالا هم نمرده !  راست هم میگن ، اما چه کنیم؟ دیگه این فکر ما ، در کار ما ، مایه آزار ماست.

 

این بحث کثیف رو همین جا تمومش می کنم



نظرات 5 + ارسال نظر
خواننده خاموش سه‌شنبه 18 دی 1403 ساعت 01:48

من به مو تو غذا خیلی حساسم ولی مثلا مهمون باشم هم تو رودرواسی میفتم و نه میتونم اون غذا رو بخورم و نه میتونم نخورم، تازه ازدواج کرده بود و از تو غذام مو دراومد تو این حالت جهنمی گیر کرده بودم که مادرشوهرم گفت بخور نترس چیزی نمیشه، مگه رو سر خودت مو نداری(نمیدونم چجوری دیده بود) بعد تعریف کرد که من یه بار جوونیم یه مراسم ترحیم رفته بودم و از غذام فضله موش دراومد آروم دادمش کنار بشقاب و بقیه غذامو خوردم چون اگر سروصدا میکردم و صدامو درمیاوردم غذاهاشون میموند و هیشکی نمیخورد من واقعا اونموقع با شنیدن این خاطره هنگ کرده بودم.
و این حرف شما درسته مثلا بعضی کارهای ما در نظر دیگران شاید ‌اینطور به نظر بیاد که ما ب۶داشت رو رعایت نمی کنیم و بالعکس، ولی بشخصه من خودم روز به روز از نظر بهداشتی سخت گیرتر میشم تا جایی که الان به غیر از یکی دو رستوران خوب(اونم سالی دو سه بار) اصلا نمیتونم غذای بیرونو بخورم، یا اگر برم مثلا غذا رو خودم بگیرم و آشپزخونه اینا رو ببینم امکان نداره بتونم اون غذا رو بخورم، یا نون سنگک نمیتونم بخورم چون یه دفعه دیدم با انگشتاشون اون فرم سنگک رو ایجاد میکنن و خیلی موارد اینطوری و تو خونه هم اونقدر بشور بشور دارم که خودم هم خسته میشم ولی این مغزم فرمان ایست نمیده.

سلام ، مگه مو نداری ؟ مگه منو دوست نداری اینم موی منه ؟ مگه مو چیه ؟ و .... منم از این حرفها شنیدم
حالا چه اصراری داشتن که شما رو مجاب کنند بخورید .دم نونوایی یه آقایی به من که ماسک و دستکش و پارچه نون داشتم گفت: حالا شما بهداشت رو رعایت می کنی ، ناخن و انگشتهای شاطر رو نگاه کن اون دما باعث نمیشه میکروبها از بین برن؟( ان شالله که آزمایش های پزشکی رو تازه داده باشند)کاش آدم های با درجه حساسیت بالا رو میذاشتن برای مامور بهداشت.

+++ یکشنبه 16 دی 1403 ساعت 18:45

من بودم حتما وایتکس می زدم و بعدا هم نمی تونستم خودم از اون لیوان ها چایی بخورم

...ایضا تمام آشپزخانه باید ضدعفونی می شد

سلام ،
آشپزخونه رو یه اتاق در نظر بگیر با چند تا کابینت ، یه گاز رومیزی و زمین کاشی ، که با کفش میرفتیم ،یعنی فکر نکنید شبیه آشپزخونه های رایج بود ولی به هر حال آشپزخونه برای نیم روز و پیک نیک و .... بود.

رضوان یکشنبه 16 دی 1403 ساعت 11:55 https://nachagh.blogsky.com/

سلام عمه بزرگوار(به رحمت خدا رفته )ام می فرمود به نقل از شوهرش که در میهمانی بزرگی در مططبخ های قدیم موش توی دیگ...صاحب خانه به مستخدمین گفته صداشو در نیارین و از آن غذا میهمان ها تناول...

سلام ، روحشون شاد و عاقبت مهمون ها ان شالله ختم به خیر شده باشه

تیلوتیلو یکشنبه 16 دی 1403 ساعت 11:28

گاهی هیچی نمیشه گفت
من بودم شاید کلا قید لبوانها را میزدم
هرچند دقیقا حرفت درسته و همه چیز نسبیه
شاید منم یه سری کار انجام بدم که به نظر بقیه کثیف و چندش آور باشه...

خیلی هم سخته برام
همه همین طوریم یه کاری میکنیم که ممکنه کسی خیلی به چشمش بد بیاد

ربولی حسن کور شنبه 15 دی 1403 ساعت 23:56 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
اگه به لیوان های واژگون فضله موش بوده پس داخل لیوان‌ها نمیتونسته کثیف باشه!

سلام . واقعا نمیدونستم اگه به کناره های لیوان مالیده باشه خودش رو و یا در اثر راه رفتنش لبه های لیوان کثیف شده باشه مورد داره یا نه ؟ ولی ترجیحم این بود که لیوان با شوینده شسته میشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد