پس از بردن و گرد کردن چو مور، بخور پیش از آن کت خورد کرم گور


تو مغازه لوازم التحریر ، کنار صندوق ، مشغول انتخاب رنگ اکریلیک  بودم ، یه خانم اومد و به آقایی که صاحب مغازه است گفت : من چند روز پیش این خودکار آبی رو ازتون خریدم ، خونه که رفتم ، باهاش نوشتم دیدم خوب نیست ، اون طوری که میخوام روون نیست ، اومدم با یه مدل دیگه عوض کنم .‌فروشنده گفت: وقتی باهاش نوشتید که من نمیتونم تعویض کنم ! به خودکار توی دست خانم نگاه کردم یه خودکار آبی ساده بود از اینا که بچه مدرسه ای ها همه دارن.

خانمه کوتاه نمیومد ، میگفت : من آخه نمیتونم باهاش راحت بنویسم ، بعد هم گفت :من وکیلم، باید راحت بنویسم!( وکلا چی مینویسید؟) عوضش کنید از شما خریدم.

فروشنده خودکار  رو  توی نور گرفت و گفت : ببینید تا اینجا استفاده شده ، من از شما بگیرم باید به یکی دیگه بفروشم، اینطوری که نمیشه بفروشم.

رنگ هام رو انتخاب کردم و حساب کردم و متعجب از این حجم  چونه زدن سر تعویض یه خودکار آبی ساده ، بیرون اومدم.


یکی از دوستام رفته بوده خونه پدرشوهرش ، بعد یه جعبه بیسکویت باز کرده بودند، مثل اینکه توش حشره افتاده بود ، میگفت : پدرشوهره نذاشته بندازن دور گفته بذارید تو آفتاب حشره ها میرن ، میخوریم . یا یه بار میخواسته با اتوبوس شرکت واحد جایی بره ، پدرشوهرش بهش گفته  بلیط داری؟ این گفته نه ، میخرم ، پدرشوهرش گفته ده تومنی داری ؟( اون موقع بلیط اتوبوس ده تومن بود) گفت : ۲۵ تومنی دارم، پدرشوهرش گفته : بلیط فروشها بقیه پولت رو نمیدن . ۲۵ تومن رو ازدوستم گرفت ، دو تا ده تومنی بهش داد. ( یعنی فقط می ترسید بلیط فروشه ۵ تومن عروسش رو نده). بعد شوهر دوستم قبول نمی کرد که پدرش خسیسه!

خُب ، حق داشت ، خسیس نبود ، در این حد رو بهش میگن 《نر گدا》! 

 

نظرات 11 + ارسال نظر
شیدا دوشنبه 8 بهمن 1403 ساعت 10:30

خدایا پست یه طرف کامنت و جواب به کامنت دکتر بولی یه طرف دیگه
پناه بر خدا آدم استرس داره

، دیگه خساست ته که نداره ، یهو این کار رو هم میکنند.

شیرین دوشنبه 8 بهمن 1403 ساعت 09:57

سلام
نزدیکان واطرافیان آدم خسیس خیلی اذیت میشن
ولی هیچکدوم مثل شوهرخسیس نیست !
نمیدونم خساست اکتسابیه یا ژنتیک
مادرهمسرم خیلیییی خسیسه حتی برای بچه هاش
دخترم 10 سالشه من خیلی نگرانم که یوقت مثل مادربزرگش نشه
همسرم میگه بچه س درست میشه
روم نمیشه به همسرم بگم مگه مامانت درست شد!؟
آخه مامانش دخترخاله ی مامانمه با 4 ماه اختلاف سنی!
البته یکی ازخواهرام هم خسیسه البته فقط برای دیگران
اونم ازبچگی خسیس بود وهمونطور تافت زده خسیس موند

سلام .
تافت زدن
قدیمیا میگن دونه از گیاهش خیلی دورتر نمیفته ، شبیه میشه به اون چه که شما دوست دارید و بارش میارید.
امیدوارم جهان به بچه های ما خیلی سخت نگیره ، طفلی ها الان همشون سرشون تو حساب و کتابه ، دلیلش هم جو جامعه است.

ربولی حسن کور یکشنبه 7 بهمن 1403 ساعت 08:41 http://rezasr2.blogsky.com

سلام دوباره
ببخشید با چند روز تاخیر یاد یک خاطره افتادم.
یک بار یکی از خانم دکترها (که با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم) اومد خونه مون و یک جعبه شکلات برامون آورد که قبلا خودمون از اون نوع شکلات خریده بودیم و میدونستیم توش دو ردیف شکلات هست. بعد که جعبه را باز کردیم و شروع کردیم به خوردن دیدیم فقط یک ردیف توش شکلات هست و یک قطعه مقوای کلفت به اندازه اون جعبه بریده شده و زیر شکلاتها گذاشتن!

سلام . پناه بر خدا، نمیاوردن خوب ، بعد ببینید چه تایمی گذاشتن یه مقوا پیدا کردن ، بریدن! آدم استرس میگیره مبادا بقیه شکلات ها رو هم یه لیس زده باشن بعد دوباره بسته بندی کردن

خواننده خاموش جمعه 5 بهمن 1403 ساعت 01:09

من این مساله را بیشتر در افراد متمول می بینم و تاسف میخورم به حال و روزشون، بخدا برای هزار تومن جون میدن، واقعا راست میگین خیلی حال بهم زنن

سلام ، تو متمول و متوسط بیشتر به چشم میاد ، چون منطقی نداره و پذیرفته نیست . یه دوستی دارم دسته جمعی میریم بیرون میگه من نمیتونم تکی چایی بخورم کی با من‌چاییش رو نصف می کنه؟ بعد این آدم‌ مبلمانش رو از خارج از کشور سفارش داد براش آوردن ، تضاد بین ثروت و خستش ، نظر آدم رو جلب می کنه.

لیمو پنج‌شنبه 4 بهمن 1403 ساعت 12:07 https://lemonn.blogsky.com/

مگه یه خودکار چند تومنه آخه!! بعد اونی که توی کامنت ویرگول بوده دیگه اسمش چیه ؟!!

منم فکر می کردم بد مینویسه ،خب ، بذار کنار تلفن خونه ، برای دم دستی که استفاده میشه!
اون abar bekkan (اَبَر بِکَن) نامیده میشه

پری دریایی پنج‌شنبه 4 بهمن 1403 ساعت 08:40

سلام عزیزم

منم یه دوستی داشتم به اصرار زیاد میخواست برای تولدم کادو بخره و خیلی اصرار کرد باهم بریم به سلیقه من بخره بعد کلی گشتن بالاخره جایی رو پیدا کردم که قیمتاش بالا نباشه چون خیلی معذب بودم. موقع حساب کردن، این دوستم اندازه 2 ساعت تمام با فروشنده بیچاره چونه زد و 2 بار مجبورش کرد به صاحب مغازه زنگ بزنه برا چونه و تخفیف، من داشتم از خجالت آب میشدم و هر چی اصرار که نمیخوام تو گوشش نمیرفت و با کلی تخفیف اونو خرید.
اینجا تازه اوایل دوستی و همکاریمون بود و من شناختی ازش نداشتم وگرنه به هیچ عنوان زیر بار اصرارش برا این موضوع نمیرفتم و البته بگم که مثلا میخواست کادویی که من بابت تولد پسرش دادم رو جبران کنه
این دوست سابقم از نظر مالی اوضاع خیلی خیلی خوبی داشتن و دارن و موقعیت شغلی خودشون و همسرشون عالیه.

تو اون چند سال دوستی انقد از این دست خاطرات گدابازی ازش دارم که ...

سلام
چه کار عجیبی کرده ، چقدر شما رو تو موقعیت بدی گذاشته

ربولی حسن کور پنج‌شنبه 4 بهمن 1403 ساعت 08:04 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
حتی در ایام جهالت که خیلی خسیس بودم هم چنین رفتاری نداشتم!
نرگدا را نشنیده بودم تا حالا. ممنون

سلام ، تیر ماهی ها مقتصدن ، خسیس نیستن!
خواهش می کنم

قورى پنج‌شنبه 4 بهمن 1403 ساعت 05:43 http://ketriyoghoriii.blogfa.com/

سلام
اینجا خیلی راحت عوض مى کنن ، حتى دلیل هم نمى پرسن ، شاید خانومه خارج نشین بوده ولى تعجب هم داره ، یه دونه نو بخر
حالا چرا شغل شوگفته نکنه به عنوان تهدید استفاده کرده که عوض نکنى من وکیلم. دادگاهیت مى کنم
واى چه پدر شوهرى زبان::
حالا خوبه همسر دوستتون به پدرش نرفته

سلام .
خوب شد شغلش رو گفت چون اول فکر کردم خیلی پول لازمه ، دلم سوخت ، میخواستم جاش حساب کنم
بله ، همسرش خوبه

یه خواننده پنج‌شنبه 4 بهمن 1403 ساعت 02:04

سلام

من مدتی هست که با وبلاگ تون آشنا شدم، حرفاتون هیچکدوم ناحق نبوده ولی چیزی که برام جالبه این هست که چقدر دلتون پره
خیلی دوست دارم بدونم شغل و تحصیلاتتون چیه!
و این وبلاگ رو درست کردین تا لبریز نشید از حجم نقدی که به همه چیز دارید یا هدف دیگه ای پشتش هست؟

سلام .
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
مطلوبمه هر جور که دلتون میخواد تصور کنید ، یه مرد چهل و اندی ساله نویسنده ، یا یه زن سالخورده و حتی یه سری دختربچه دبیرستانی شوخ و شنگ که با هم فکری هم یه شخصیت ساختن یا ....

ویرگول چهارشنبه 3 بهمن 1403 ساعت 17:09 http://Haroz.blogsky.com

ای خدااااا که حرفات همه طلاست
حالا یه بار ما رستوران بودیم و یه خانوم غذاش رو خورده بود تا ته، بعد گارسون که اومد جمع کنه گفت من دوست نداشتم غذام رو و پولش رو نمی دم گارسون هم گفت همون اولش می فرمودید ما چیز دیگه ایی براتون میاوردیم الان متاسفانه کاری نمیشه کرد. ولی خانومه ول کن نبود. البته ما دیگه رفتیم و نفهمیدم چی شد‌.
نر گدا رو ما هم به کار می بریم، چقدر هم بده خدایی زندگی با یه همچین کسی، عذابه

قربونت.
منتظر بوده با لقمه آخر نظرش عوض شه
کاش آدم میتونست خودش رو گاهی از بیرون ببینه ، بعضی ها حال بهم زنن فقط خودشون خبر ندارن.

رضوان چهارشنبه 3 بهمن 1403 ساعت 15:18

یه خانم به قول خودش وکیل این انتظار را داشت؟وای.
عجب پدر شوهری!دوست اصفهانی من به این نوع اشخاص(پدر شوهره)میگه یغازی(یاغازی).

سلام ، اینطور ادعا کرد.
واژه اش رو نشنیده بودم سرچ کردم دیدم معنی نوکیسه میده. یه کلمه اصفهونی هم یاد گرفتیم
. پیامتون رو خوندم ممنون بابت جفتش ، سه سال بزرگتر از پسرتونم.
_______________________________
رضوان عزیز پیامتون رو خوندم ، ممنون ، نمیدونستم اینقدر سابقه دارید توی وبلاگ نویسی.
بابت فیلم هم ممنون ، مفرح بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد