چند ماه پیش ساعت ده ، یازده شب ، زنگ خونه رو زدن ، دیدم یه خانومه، آیفون رو برداشتم ، گفت: میشه در رو بزنید ! گفتم : با کدوم واحد کار دارید؟ گفت: با مدیر ساختمون، هماهنگ کردم گفتن زنگ واحد شما رو بزنم باید یه چیزی بذارم تو پارکینگ براشون . گفتم : اجازه بدید . تند گفته هاش رو به همسر گفتم . همسر گفت : مدیر ساختمون باید با ما هماهنگ می کرد سریع گوشیش رو برداشت و زنگ زد به ایشون ، که موبایلشون خاموش بود.
به خانم گفتم : عذر میخوام ، مدیر ساختمون تلفنش رو جواب نمیده و ما نمیتونیم این کارو کنیم . خیلی کلافه و با صدای بلند گفت: خانم! من هماهنگ کردم در رو باز کنید، میخوام به گلهای تو پارکینگ آب بدم !!
اینجا دیگه فکر کردم طرف دیوونه است ، آیفون رو گذاشتم.
چند هفته بعدش با راد دم در بودیم ، یه خانمی داشت به گربه های کوچه غذا میداد . اومد به گربه ای که نزدیک در بود غذا بده ، گربه نزدیک من اومد ، من یه کم رفتم عقب ، خانم بهم گفت : نترسید ، کاری ندارن ، گفتم : میدونم حرکتم ارادی نبود!
گفت : بچه گربه هایی که تو پارکینگتون بودن کجان؟! ( اینجا یادم اومد صدای این خانم عین اون خانمیه که اون شب زنگ رو زد)
گفتم: یکیشون نیست ، اون یکی ، هست ، پسرم و همسرم دوستش دارن ، بردنش پارکینگ طبقه پایین ، بهش غذا میدن و ....
اومدم بالا به این نتیجه رسیدم که این خانم ، اون شب هم قصدش غذا رسونی به این گربه ها بود و احتمالا از لای در پارکینگ ، اون گربه ها رو دیده بود اما نمیخواست ما حساس بشیم.
گذشت ...
تازگیها یه بچه گربه دیگه تو پارکینگمون اومده ، همسرم به اون هم غذای مخصوص میده و چون میدونه همسایه ها حساسند با یه ظرف مخصوص ، پشت ماشین خودمون بهش غذا میده ، اون که خورد ، ظرف رو هم میندازه دور !
پریشب با همسر از بیرون اومدیم ، یه خانم تو پارکینگ بود که نمیشناختمش با دستکش پلاستیکی ، بچه گربه دورش میگشت و ایشون انگار میخواست بهش غذا بده، اما ما رو که دید از در رفت بیرون . هم زمان با ما، پسر یکی از واحدها هم اومد تو پارکینگ ، گفتم : این کی بود ؟!! نه همسر و نه اون پسر نمیشناختنش ! آسانسور رو زدم ، دیدم در خونه بسته نشده ، رفتم جلو در رو ببندم ، خانمه از پشت، در رو کمی هل داد و گفت : لطفا نبندید! گفتم شما کدوم واحدید؟! گفت: آقای فلانی( اسم رو درست گفت)
اومدم تو آسانسور ، گفتم : فکر کنم خانمه دروغ گفت! این خانم آقای فلانیه؟!! پسره همسایه گفت: نه !
همسر بلافاصله برگشت پایین، دید این خانم دو تا گربه از تو کوچه هم آورده ،توی پارکینگ بعلاوه بچه گربه داره بهشون غذا میده !
همسرم گفت بهش گفتم : به این کوچیکه من غذای مخصوص میدم که براش ضرر نداشته باشه.
هر وقت بهش فکر میکنم از دست خودم عصبانی میشم ، که چرا به ذهنم نرسید ،همون لحظه زنگ واحد اون آقایی رو که گفت رو نزدم، که رودررو بشن !
این رو نمیفهمم که چی تو سر بعضی می گذره که هدف براشون وسیله رو توجیه میکنه، خوب تو میخوای کار نیک به زعم خودت انجام بدی، قرار نیست وارد حریم مردم بشی ! تعداد گربه ها تو پارکینگ زیاد بشه و کف پارکینگ کثیف بشه با توجه به حساسیت همسایه ها، ظلم به اون بچه گربه هم هست ، دیگه از آشغال گوشت و مرغ و ته مونده غذا که اصلا مناسب گربه نیست حرفی نمیزنم. این دوستی خاله خرسه است ، که عقوبت کارشون به ضرر اون مخلوقات هم هست!
یهو عاقبتی بود ، منتظرن برای امداد به گربه ها و پرنده ها با عزت و احترام برن بهشت ، میبینند کشون کشون میبرنشون جهنم ، چون با اشتباه غذا دادن، اونها رو سهوا کشتن ، با ریختن ته مونده غذای ظهر ، معابر رو کثیف کردن و حقی رو هم ناحق! دیگه ورود بی اجازه به ملک مردم، هم هر اسمی که میخواین صداش کنید!
پ.ن: مدیر ساختمون یکی از اعضای ساختمونن ، اصطلاحی که مصطلح شده رو گفتم.
پ.ن۲: شانس بیاریم عشق و علاقه به گلها مد نشه ، یهو نشستیم میبینیم یه سری دارن پشت پنجره هامون گلدون نصب می کنند، هر صبح قبل طلوع هم با نردبون اومدن پشت پنجره به گلها آب بدن.
سلام
اون پاراگراف آخر را تصور کردم و واقعا خنده ام گرفت
سلام .
برمیاد ازمون باور کنید ، ما جوگیرتر از این حرفهاییم ، تاریخ و تاریخچمون که اینو نشون میده
من قبلا توی یکی از شرکت های دولتی ایران کار می کردم. فضای سبز بزرگی داشت و یه تعداد گربه که همکارها بهشون غذا میدادند. یه حانمی بود که دیگه افراطی این کارو می کرد. مثلا توی رستوران ته مونده غذای کارکنان رو جمع می کرد توی پلاستیک برای گربه ها. واقعا از نظر ظاهری بد بود اونهمه غدای ته مونده توی پلاستیک و همینطور احساس بدی به ما دست میداد که یه نفر موقع غذا خوردن ما منتظر مونده تا ببینه چی اضافه میاد جمع کنه. طوری بود که حتی توی ماه رمضان که رستوران تعطیل بود خودش مرغ و کالباس میاورد برای گربه ها.
یه خانمی هم توی فامیلمون توی مهمونی ها اینکارو میکرد. ته مونده بشقاب ها رو جمع می کرد که خیلی چهره زشتی داشت. انقدر به گربه های محل و ساختمونشون غذا داده بود که همسایه ها شاکی شده بودند. حالا شوهرش آدم حسابی و سرشناس و باشخصیت، هی باید بابت رفتار خانمش عذر خواهی می کرد.
جالبه که برای گربه ها مضره و منجر به از کار افتادن کلیه و کبدشون میشه ، مصداق بر زمینت میزند نادان دوست هستن این افراد.
من راضیم گل بزارن پشت پنجره مون به گلها آب بدن اما به حیوونا غذا ندن
اصلا من نمیدونم ما چه اصراری به دستکاری طبیعت داریم
قبلا ملت کمپین غذا به سگ و گربه داشتن که نسل سگ و گربه ادامه پیدا کرده
تو هر کوچه پا میزاری تعداد گربه ها از تعداد آدما بیشتره
سگ های ولگردهم سر صبح بماند تو پارکها و سر کوچه ها
منکه اصلا حلال نمی کنم این مدل افراد خودسر
خوب گفتین فکر میکنن تخت روان میفرستن دنبالشون برن بهشت یهو سر از جهنم درمیارن
مریم عزیز ، کلا افراط و تفریط بده ، من نگاه صفر و صد ندارم ، همون قدر که با تمام ترسم از همه حیوون ها ، دلم برای بچه گربه ای که چند روز تنهاست میسوزه ، همون قدر هم شاکی هستم که چرا ماه پیش که شمال بودم کنار ساحل ، اون قدر تعداد سگ ولگرد زیاد بود که ما اصلا از ماشین پیاده نشدیم . اما الان مشکلم اینه که یه سری آدم اونقدر دچار افراطن که کارشون شبیه به جنونه!