راد چهار ساله بود ، رفته بودیم تولد دختر عمه اش  که  چهار سال ازش بزرگتره  ، یکی از بادکنک ها رو برداشته بود و باهاش بازی می کرد ولی اجازه نمی داد راد بهش دست بزنه ، از تقلایی که راد می کرد برای گرفتنش ، هم لذت میبرد ،من روی مبلی،  مابین  مادر و پدر همسر نشسته بودم ، زیر چشمی  میدیدم که مادر همسر با یه نگرانی ولی  با خنده تصنعی به من نگاه می کنه و پدر همسر هم به نوه دختریش می گفت : اذیتش نکن ،یه دونه هم بده به راد ! قاعدتا صورت مستاصل و بغض آلود راد ناراحتم می کرد ولی  لبخند زنون  نظاره گر بودم  ، راد که برگشت  سمتم بهش اشاره کردم بیاد ، بغلش کردم  و رو پا نشوندمش و کنار گوشش  گفتم : اون بادکنک مال اونه ، شاید دلش نخواد به کسی بده  ، مال خودشه ! فردا میریم ، برات میخرم ، فقط الان فکر کن چه رنگی دوست داری؟ چقدر بخریم و ذهنش رو بردم سمت اینکه چه مدل هایی  بادکنک دیده و کدومش رو می خواد بخره . ( این کاریه که در مورد هر چیزی که قابل خرید باشه برای راد انجام  می دادم و ذهنش رو منحرف می کردم )

فرداش بر خلاف  رویه متداول، خواهر همسرم تماس گرفت  و گفت : خیلی زحمت کشیدید اومدید ، چقدددر خوشحال شدم که به راد خوش گذشت!!!!!

چند ثانیه ساکت شدم . دوباره گفت : همین که به راد نگاه می کردم و می دیدم داره بهش خوش می گذره خیلی خوشحال شدم .دیدی؟ قربونش برم خیلی خوشحال بود!!! (وضعیتم شبیه اون جوکه شده بود که طرف به مرغه  تلقین می کرد تو  بادمجونی ! تو بادمجونی!) 

فهمیدم مادر و پدرش بهش گفتن و به خاطر اینه که تاکید می کنه  !

حالا  جالبیش اینه که این مورد تو اساس تربیت خونواده همسرمه ، و جز مواردیه که بهم ایراد می گیره.

مثلا مامانم موقعی که مهمون از خونه اش داره میره بیرون میگه ببخشید اگه بد گذشت ، یا خواهرم که برای سیزده به در آش رشته پخته بود خودش زودتر گفت : ببخشید ،فکر کنم سبزی هاش خوب نپخته ! یا مثلا من اگه ایرادی  فرضا غذام / کارم  یا هر چیزی که مسئولش بودم داشته باشه  زودتر میگم  ! 

همسرم توی همه موارد بالا معتقده که نباید اینها رو گفت ، چون آدمها تمرکزشون میره روی اون کمبود و نقصه ! در واقع عجیبترین و بدترین اتفاق هم توی مهمونی هاشون بیفته ( پیش اومده) هیچ وقت به عنوان میزبان ازشون لفظ عذر خواهی رو نمیشنوید!  این جز تفاوت های بارز  ما دو تاست ، تا ببینیم راد  به کدوم سمت میل می کنه!