خسته نباشی دلاور! خدا قوت پهلوان!

با دوستی صحبت میکردم ، گفت که یه مغازه ای ،توی یکی از خیابونهای بلوار فردوس ،نمیدونم افتتاحیه اش بوده یا آفی گذاشته بوده  ،که توی اینستا این اتفاق رو اطلاع رسانی میکنه ، روز موعود ایشون میرن و میبینن بهههه چه صف طولانی و میگه خیابون کیپ تا کیپ بسته شده بود و هی به تعداد جمعیت اضافه میشده و صاحب مغازه هم مثلا ۴۰ نفر رو راه میداده تو و کرکره رو تا نیمه میکشیده و... تا گروه بعدی، یهو اون وسط توی صف دعوا میشه چند تا خانم!!! کتک کاری میکنند و یکی میفته و یکی پاش پیچ میخوره و ... پلیس میاد همه رو متفرق میکنه و میگه اگه نرید گاز اشک آور میزنم و کلا کرکره رو می کشه پایین و میگه پلمب شد (الکی) تا مردم کم کم میرن. 

یه لحظه فکر کنید، یه نفر بی خبر وسط این ماجرا وارد بشه،قاعدتا فکر میکنه این خانمها احتمالا لنگِ نون شبشونن این مغازه نون مجانی میده  ، یا ممکنه فکر کنه که این جمع برای داروی کمیاب یه بیمار خاص این طور تجمع و کتک کاری کردن ، شاید هم فکر کنه اکسیر حیات کشف شده و فقط این مغازه داره ، اماااا قطعا فکر نمیکنه این گیس و گیس کشی به خاطر لوازم آرایشی بوده که اورجینال هم نیست و همه هم میدونن فیکه.

خداییش اون خانمهایی که همدیگه رو زدن و احتمالا با چهره آشفته برگشتن خونه،  به همسر، بچه یا پدرو مادر گفتن  برای کدوم دستاوردی این چنین از دل و جون مایه گذاشتن!

پ.ن: همسایه خونه پدریم سالها عاشورا نذری میداد ، از پشت پنجره یه بار دیدم دو تا مرد دست به یقه شدن!!!! مثبت ترین حالتی که میتونستم در نظر بگیریم این بود که خیلی معتقدن و حتما مریض دارن میخوان یه قاشق بدن اون بخوره ، اما برای این داستان هیچ دلیل منطقی نمیتونم پیدا کنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد