راد که کوچیک بود، روی حرف زدنم خیلی کنترل داشتم طوری که بچه هیچ حرف زشتی نشنیده بود و با مقوله فحش بیگانه بود، نشون به اون نشون که یه بار توی پارک سر سرسره با یکی کلنجار رفت ،اون هم بهش گفت میمون ، بچم شاد و خوشحال اومد سمت ما و با یه خنده به پهنای صورتش گفت : به من گفت میمون!
یا کلاس اول که بود گفت : مامان امروز کیان یه حرف بد زد، خانم از کلاس بیرونش کرد .پرسیدم چی گفت ؟گفت :فکر کنم به خانم گفت : گرگ ، بعد خانم چشمهاش درشت شد ، ( یه کم سئوال و جواب کردم فهمیدم گرگ نبوده ولی چون اون واژه رو نشنیده بود فکر کرده بود گفته گرگ)
راد از بچگی مدام این رو شنیده که ما همه حرفها رو میشنویم ولی هر حرفی رو تکرار نمیکنیم ، در نتیجه خیال ما رو راحت کرده، یه چند وقتی بود که از دستم در رفته بود ،خشمگین بودم،عصبانی میشدم به زمین و زمان بد و بیراه میگفتم ، هر چی بچم تا به حال نشنیده بود توی این یکسال ازم شنید ، البته که از همسر چندبار تذکر گرفتم ولی واقعا توان کنترل زبونم رو نداشتم ،بعد دیدم واقعا داره تبدیل به عادتم میشه ، حالا میخوام حرف بزنم مثلا دارم یه چیزی تعریف میکنم یا یه خبر دروغ میخونم تا میام بی چاک و دهن حرف بزنم ، خودم رو کنترل میکنم و میگم بی ادب محروم شد از لطف رب و ادامه جمله رو بی اینکه بد و بیراه بگم میگم، چند روز پیش داشتم یه چیزی رو سریع برای همسر تعریف میکردم از دهنم پرید و گفتم مردک ...، راد سریع گفت : مامان ،بی ادب محروم شد از لطف رب!! بعد گفت مامان این لطف رب، شبیه علم علم شده.
پ.ن: ضرب المثل علم علم ،دردو ورم