منع و حرص

حالا من تا الان عیدهای تهران رو دوست داشتم و هر بار در مدح و ستایش هوای تمیز و خیابونهای خلوت توی عید حرف میزدم، نشون به نشون یه بار عید رفتم زادگاه پدرم که یکی از شهرهای شمالیه ( اونجا خونه دارن) ، اونقدر این اومد و اون رفت ، و من از صبح باید آراویرا کرده آماده باش مهمون میموندم که حتی دستشویی هم نمیرفتم،  اعلام کردم دیگه عیدها نمیام شمال، بعدها گفتم هفته اول نمیام، بعد کرونا شد ، سال ۱۴۰۰ نو عید پدرم بود و با خواهر و برادر به تفکیک بدون اینکه همو ببینیم برنامه گذاشتیم که شمال باشیم ، دو سال بعدش عید نرفتم و حالا امسال که از امروز تازه مجازم به معاشرت و میخوام برم عید دیدنی خونه مامانم  که طفلک  که دید از بچه هاش آبی گرم نمیشه ،امسال بعد سالها عید رو تهران مونده. بعد از تلفنی صحبت کردن با کسی که گفت اتاق اجاره کرده برای شمال رفتن، ویرم گرفته که نکنه این داشتنِ جا ،نعمت و موهبتی که من نمیبینمش و ازش غافلم ،به همسر گفتم تا پایان تعطیلات یه سر بریم شمال. در واقع این اونی نیست که لزوما خودم بخوامش ، این مثل وایسادن پشت چراغ قرمزِ توی یه صبح تعطیل° مثلا ،که خلوته و کسی نیست ، به محض اینکه یکی ازش رد میشه ، احتمال اینکه بقیه هم رد بشن هست و به خاطر عملکرد مغزِ. الان فکر میکنم من توی این ۷ روز خونه بودم ، بقیه داشتن از موزه و سینما و دریا و جنگل و بناهای باستانی و جاده و.... نهایت استفاده میکردن و من عقب موندم


نظرات 1 + ارسال نظر
ربولی حسن کور چهارشنبه 8 فروردین 1403 ساعت 12:46 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
امیدوارم بهتون خوش بگذره حالا هرجایی که هستین

سلام. خیلی لطف دارید،متشکرم، امیدوارم برای شما و خونواده هم همینطور باشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد