ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
داشتم خرید میکردم ،یه خانم ۶۰_ ۶۵ ساله شیرازی اومد شروع کرد دور زدن توی مغازه و در نهایت گفت: همه چی گرون شده و ... و یه گوشه وایساد ، بعد بدون اینکه فروشنده چیزی بپرسه گفت بهش ویزا ندادن بره بچه هاش رو ببینه ،۳ تا بچه اش ایران نیستن و چند تا جمله دیگه گفت، تمام مدت صحبت ایشون فروشنده داشت با دستگاه کارتخوان کلنجار میرفت و پایین و بالاش میکرد که بتونه کارت منو بکشه و هر از گاهی هم به اون خانم یه آخی ، وای و .... میگفت . خانمه دید بحث پیش نمیره با گفتن اینکه وای همه چی چقدر گرونه رفت بیرون . خلاصه کارتم رو کشیدم و اومدم بیرون ، خانم شیرازی جلوتر میرفت و از مغازه دارها میپرسید این دست لیوان چند؟ مغازه بعدی، حوله چند؟ از کنارش رد شدم و ترسم پررنگ شد ، چند تا ترس دارم برای پیری، چون میگن بقیه رو منع نکنید که دچار نشید، یکیش اینکه از بیکاری و تنهایی برم وایسم توی مغازه ها حرفهای الکی بزنم !!
از شمال یه تاکسی گرفتم برای تهران ، دوستم پرسید چطوری برگشتی؟
گفتم با تاکسی ، گفت :تنها ؟
_: آره دیگه
+: چی میگفتید؟
_: چیزی نگفتم ، لازم نبود حرفی بزنم راننده گفت : سلام ، تسلیت میگم من تشکر کردم ، آدرس خونه رو دادم و تا دم در خونه دیگه هیچی نگفتم .
+: چند ساعت راهه؟
_: ۴ ساعت و نیم :)
با همین دوستم میریم استخر یا باشگاه و .... با کلی آدم حرف میزنه ، من اصولا تمایلی برای صحبت با آدمهای غریبه ندارم ،ولی وقتی یه صفتی توی آدمها ،توی ِ یه سن بروز میکنه نگرانم میکنه که خیلی به ذات آدمها ربطی نداشته باشه، آخ آخ یه خانمی هم دیدم وایساده بود توی میوه فروشی و از صاحب مغازه یه چایی خواست و وایساده بود به حرف
گاهی دلم میخواد منم کم حرف بودم
سلام ، منم کم حرف نیستم با غریبه ها و کسایی که دوستشون ندارم حرف نمیزنم ، منم دوست دارم کم حرف باشم