مرغ کور

 آدمها از یه سوراخ ممکنه یه بار ، دو بار ، ده بار گزیده  بشن ولی بعد یاد میگیرن که چطور مراقب خودشون باشن ، حتی اگه صد بار هم توی رودربایستی قرار بگیرند، بار صد و یکمین بار خلاصه راه خلاصی ازش رو پیدا میکنند . میگن یه مرغ کور هم بر حسب تصادف میتونه یه دونه از روی زمین برداره . 


برای من از این دست اتفاقها زیاد میفته ،معمولا تمایلم  به مصالحه است ولی این مصالحه حد داره، نباید صبرم لبریز بشه . سالها یه کسی رو دعوت می کردم خونمون ،هر بار میگفت: نمیدونم میام یا نمیام بهت خبر میدم ، نیام ناراحت میشی ؟ صبح همون روز خبرت میکنم . البته که هر بار هم میومد منتها دوست داشت به اومدنش وزن بده . 

یه بار زنگ زد که میام اما  خیلی سخت خودم رو راضی کردم که بیام .. نذاشتم حرفش تموم بشه ، با آرامش و تُنِ مهربون گفتم : نه عزیزم، پس دلت راضی نیست نیا ! چون من قصدم خیرِ نمیخوام با جمع شدن  خونه ما اذیت بشی  ورق برگشت اون اصرار میکرد که نه میخواد بیاد و من چندبار تاکید کردم که اگه نیاد ناراحت نمیشم. راحت شدم ، دفعه بعد تکرار نشد.


توی  یه جمعی از دوستهام ،همه درس خوندن جز یه نفر، چند بار بی مناسبت و بی ربط به حرف ما ، انگار که یکی توی ذهنش داره باهاش حرف میزنه گفت: مگه شما که رفتید دانشگاه چه گلی به سر زندگیتون زدید؟ چند بار بچه ها به شوخی و خنده و تایید از حرفش رد شدیم  ،  تا یه بار در جوابش گفتم : عزیزم معنی خوشبختی اینکه از اون چیزی که داری لذت ببری  و خوشحال باشی اینکه تو احساس کمبود نمیکنی عالیه ولی من همین الان هم حسرت اینو میخورم که چرا باز ادامه ندادم . ساکت شد ، من واقعا قصدم ترور شخصیتش نبود ، میخواستم جوابی به سئوال عجیب و غریبش بدم، ولی دوستِ صمیمیم یواش گفت : آخیش!!

یکی از دوستهامون از منطقه ۵ رفته منطقه یک ساکن شده ، بعد اونقدر این قضیه به چشمش میاد که بیچارمون کرده یعنی مثل ِ سرکار استوار( صمد) که گفت از این به بعد هر وقت گفتم عین الله همگی بدونید منظورم عین الله باقرزاده است، باید بگیم هر وقت گفتیم فرناز بدونید رفته نیاوران!! که بفهمه همه میدونن و فهمیدن! به دوستم که خونواده خیلی اصیل و درست و حسابی داره گفت شما هم خونتون رو بفروشید بیاید اونور ، آدمهای اونطرف خیلللی فرق میکنند ، من فقط گفتم : مثل شُمان؟!! رنگش پرید. همسرم گفت : حرف خوبی نزدی . گفتم : مثل شمان حرف بدیه؟ میخواستم خودش رو از بیرون ببینه ! گفت: ولی شبیه تیکه انداختن بود! قصدم نبود واقعا . من اون مرغ کور بودم که تصادفا این دونه ها رو برمیداشتم !




نظرات 3 + ارسال نظر
تیلوتیلو یکشنبه 21 مرداد 1403 ساعت 14:25 https://meslehichkass.blogsky.com/

من که از این حاضر جوابی خوشم اومد
به نظرم گاهی حاضر جوابی خیلی خوبه

ناراحتم که اینو میگم ولی واقعا جواب میده ، چون دیگه تکرار نمیکنن.

سمیه پنج‌شنبه 18 مرداد 1403 ساعت 08:25

سلام وای ولی حس می کنم یه جاهایی منم مثل این رفتارهارو شاید ناخودآگاه نشون داده باشم ولی بخصوص بامورد یک خیلی حال کردم واقعا بعضیا بعد دعوت کردن نمی دونم چرا انقد ناز و ادا دارن

سلام ، خوب اگه یکی دوبار بگن آدم میذاره پای تصادف و اینکه شاید بدون تفکر چیزی گفته ( که برای هممون پیش میاد )، اما بعضی ها انگار پرستیژ اجتماعی ندارن خوششون میاد هی تکرار کنند انگار یه بچه کوچیک حرف زشت یاد گرفته باشه، باید رک و مستقیم بهشون جواب داد.tnx

ربولی حسن کور چهارشنبه 17 مرداد 1403 ساعت 20:46 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
من بودم روم نمیشد اینها را بگم اما نات اونلی بهتون حق میدم بات آلسو تحسینتون هم میکنم.

سلام ، والا آقای دکتر من چنان با آرامش و آروم این حرفها رو زدم و همونطور که گفتم با عزیزم و جانم مخاطب قرار دادمشون که اصلا توی ذهنم نبود دارم با این کارم جلوی تکرارشون رو میگیرم ، بعدا که بازخوردش رو دیدم فهمیدم بازدارنده و دل خنک کننده بوده ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد