-
خنده تلخ
شنبه 2 تیر 1403 13:37
یه آشنایی داریم توی شهر چالوس، پسر ایشون و دختر برادرشون با هم ازدواج کردن، نامزدیشون تقریبا سال ۷۷ یا ۷۸ بود ، اون موقع ها مثل الان نبود که کلی باغِ عروسی باشه، زودتر برن با اماکن و ... قراداد ببندن و مجوز گرفته باشند ، هر لحظه از مراسم ، میتونستن یه سری برادر، تشریف بیارن وتشخیص بدن بهتر عروسی تموم بشه و عروسی بره...
-
نغمه داودی
چهارشنبه 30 خرداد 1403 12:28
موسیقی های بومی رو هیچوقت دوست نداشتم، فرقی هم نمیکنه مال شمال ایران باشه ،شرق ، غرب یا جنوب ، به این اضافه کنید، اون سازی که فکر کنم اسمش نی انبونه ( یه چیزی شبیه مشک باد شده است توش فوت میکنند) و صداش برام عذاب الیمه، در حدی که تو برنامه 《صدا تو 》وقتی محسن شریفیان اونو دستش میگیره من صدا رو میوت میکنم . چند سال قبل،...
-
سیال ذهن
دوشنبه 28 خرداد 1403 11:28
حمید هامون: 《خدایا ! خدایا! یه معجزه ! برای من هم یه معجزه بفرست مثل ابراهیم ، شاید معجزه من یه حرکت کوچیک بیشتر نباشه .》 نمیدونم تا حالا با وبلاگی برخورد داشتید که این احساس رو بهتون بده طرف شخصیت واقعی نیست، مثلا یه مرد که در قالب یه دختر مینویسه و یا از این دست . دیروز یه وبلاگی رو خوندم که طرف میگه ایران نیست ،...
-
به صدق کوش، که خورشید زایَد از نَفَسَت که از دروغ سیهروی گشت صبحِ نخست
شنبه 26 خرداد 1403 10:57
بیست ، بیست و دو ساله بودم ،رسیدم خونه تا بابا در رو باز کرد ، سلام کردم و زدم زیر گریه ، بابا و مامانم گفتن چی شده ؟ گفتم: دوستم مریضه و به زودی میمیره . دلداریم دادن و بسیار متاثر شدن. چند روز بعدش یه سری مهمون داشتیم که با دختر اون خونواده هم دوست بودم ،یادمه توی اتاق خوابم ،نشستیم براش گریه کردیم .حالم بد بود،...
-
امید که رویاها اونقدر دست نیافتنی و دور نباشه
چهارشنبه 23 خرداد 1403 11:56
نقل به مضمون میکنم ، یکی نوشته《 خوشحالم که سوار پرایدی میشم که با پول خودم خریدم ،نه بنزی که بابام برام بخره 》. خوب الان اونی که باباش براش بنز خریده لابد از غصه این حرف دق میکنه !!! شاید هم بزنه کنار بقیه راه رو پیاده بره! چه جمله مزخرف ِِ انگیزشیه زردی این جملات !! کِی جمله درستی محسوب میشه ؟ فقط و فقط زمانی که پدر...
-
یکی از عقل می لافد، یکی طامات میبافد
دوشنبه 21 خرداد 1403 12:20
چند سال قبل، انتخابات شورای شهر، یکی گفت: فلانی هم خودش رو کاندید کرده واسه شهر( شهرستان) خودشون ، گفتم : مگه سابقه اجرایی داشته؟! چون میدونم که پدرش ملاک بود و این اجاره ها رو میگرفت و میخورد، با تحیر اون آدم که شاغلِ و فوق لیسانس فلسفه از یکی از معتبرترین دانشگاههای کشوره، در جوابم گفت: ما باهاش مسافرت رفتیم خیلی...
-
میترسم از آن که بانگ آید روزی کای بیخبران راه نه آنست و نه این!
جمعه 18 خرداد 1403 14:43
سالها پیش دعوت شدم به یه مراسم ( سفره) ، چون کلا ۴ یا ۵ بار رفتم توی این مدل مراسم ، ممکنه توی جزئیاته اون چیزی که تعریف میکنم اشتباه کنم ، فکر کنم گفته بودند سفره حضرت زهراست ، همگی دور سفره نشسته بودیم ، یادم میاد یه نفر یه دعایی خوند ، بعد تموم شدن ِ اون دعا ، یکی پیشنهاد داد که حالا که وقت هست، بیاید یه چیز دیگه...
-
پراکنده...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 18:45
توی وبلاگها میگردم ، یه خانمی رو خوندم که به جزئیات روزمرگیش رو نوشته خیلی ریز و تقریبا بی پرده ، انگار که چند تا خانم توی دورهمی زنونه دارن با هم گپ میزنن ، دروغ چرا ! تعجب میکنم ، چون تا اونجایی که خوندم، متوجه شدم مذهبین و بر طبق آموزه های مذهب میدونم بیان یه سری مسائل کراهت داره ، یه نفر تو کامنتها همین رو بهش...
-
کِی تو از ما دوست تر میداریش؟
یکشنبه 6 خرداد 1403 13:49
چند روز پیش داشتم بالکن رو تمیز میکردم ، دیدم یه بچه گربه توی کوچه، هراسون از ترسِ ماشین دوید رفت زیر یه ماشینِ پارک شده ، همون لحظه یه گربه بزرگ دنبالش کرد ، طفلک اومد بره اونطرف یه پسربچه ۱۲_ ۱۳ ساله که منو یاد اون بچه وحشتناکه توی کارتون نمو میندازه و داشت دوچرخه سواری میکرد پیاده شد و دنبالش کرد اون رفت روی درخت ....
-
باشد که میراث ما ،نیکی باشد
جمعه 4 خرداد 1403 20:27
چند وقت پیش رفته بودم خرید از میوه فروشی سیب زمینی و پیاز خریده بودم و طالبی، وارد ساختمون شدم دیدم آقای نظافتچی ساختمون داره تمیز میکنه ، سلام کردم و دم آسانسور یهو به فکرم رسید یه طالبی بهش بدم ، رفتم جلو، عذر خواهی کردم که طالبی شسته نیست و یه دونه طالبی بهش دادم .توی آسانسور ،راد گفت : چرا قیافه ات اینطوری شد؟...
-
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
شنبه 29 اردیبهشت 1403 11:44
خواهرم بچه اوله و گویا خیلی شیطون بوده ،مامانم تعریف میکنه که یه بار آویزون تلویزیون شده و تلویزیون رو انداخته روی خودش ، بعد مامانم تلویزیون رو بلند کرده و خواهرم رو کتک زده :| ( جالبه برام ما که نبودیم میتونه این قسمت رو تعریف نکنه که اونو زده ) . یه دوستی دارم پسر اونم شیطونه ، چند وقت پیش داشته ماشین رو پارک...
-
چنین است رسم سرای درشت
جمعه 28 اردیبهشت 1403 19:21
مامان جز آدمهای تمیز و مرتبه ، هر ساعت روز ، آمادگی پذیرایی از مهمون های سرزده رو داره ، شاید دلیلش این باشه که معمولا از ۴ ، ۵ صبح بیدارِ. من تمیز هستم ولی لزوما مرتب نیستم ،بعدِ کرونا ،حساسیتم روی ویروس کرونا از بین نرفته، همچنان مدل دوران کرونا، وسایل رو ضد عفونی میکنم . مامان به خاطر به شدت برونگرا بودنش خیلی با...
-
بدهکاریم ؟!!
پنجشنبه 27 اردیبهشت 1403 12:43
تو فیلم بوی پیراهن یوسف ، اونجا که شیرین (نیکی کریمی) از علی نصیریان دلخورِ و شروع میکنه باهاش دعوا میکنه به خاطر امیدی که به زنده موندن برادرش بهش داده، علی نصیریان بهش میگه : من به چی متهمم دختر!!! دوستهایی دارم که ایران نیستن با لطبع با بعضی هاشون رفاقتم بیشتر بود و تماس تلفنیم بیشتر ، چند روز پیش یکی ازم پرسید از...
-
تو بزن ! تبر بزن !
سهشنبه 25 اردیبهشت 1403 15:41
از پشت شیشه دیدم که مامورهای انضباط شهری، توی کوچه پارک کردن و رفتن به سمت خیابون، فرداش میخواستم سبزی بخرم ، سبزی فروشِ نبود ، در واقع هیج کدومشون نبودن ، قصه از کجا شروع شده بود ، سالها قبل یه کنجی بین کوچه و خیابون یه آقای کفاش متعلق به سرزمین همسایه شروع به کار کرد ، توی سالهای اخیر یکی دیگه از همون قوم اومد با یه...
-
به جای من نفس بکش
دوشنبه 24 اردیبهشت 1403 14:01
برنامه داشتم که آخر هفته و پیش از شروع امتحانهای راد بریم شمال، مدیر ساختمون هماهنگ کرده برای سمپاشی و برنامه ما کنسل شد. توی ذهنم این بود که یه روز بریم سمت املش و کیف کنیم از بوی بهار نارنج (یه جاده ای اونطرفه که من یه بار رفتم و خیلی لذت بردم از حجم این بوی سکرآوری که توی هواست). نارنج رو خیلی دوست دارم ،از اولش که...
-
زندگی چیست ؟ خون دل خوردن ، زیر دیوار آرزو مردن
یکشنبه 23 اردیبهشت 1403 09:41
صبح پرده رو کنار کشیدم و پنجره رو باز کردم ، دفعه بعد که از کنار پنجره رد شدم، دیدم یه پشه از داخل چسبیده به توری ، احتمالا بعد از باز شدن در اومده تو و بعدِ باز کردن پنجره به سمت نور رفته و اونجا فهمیده گیر کرده، حالا از صبح، همینطور هی روی توری میره بالا و پایین ، عمر پشه کوتاهه ،بسته به نر یا ماده بودن بین ۱۰ تا ۵۶...
-
نرسیده به درخت ، کوچه باغی ست که از خواب خدا سبز تر است
پنجشنبه 20 اردیبهشت 1403 18:35
چند روز پیش، از وبلاگ مهربانو متوجه شدم یه خانم وبلاگ نویس فوت شدن. من هیچوقت صفحه ایشون رو نخوندم. فقط یادم اومد اسمشون رو جایی خوندم ، سالها قبل یه شب خیلی اتفاقی یه وبلاگی رو دیدم که الان اسمش درست خاطرم نیست، ناله شبگیر بود یا یه چیزی توی این مایه ها ،یه آقایی نویسنده اش بود ، من اسم این خانم رو اونجا خونده بودم ،...
-
زمین ز اردیبهشت گشته بهشت برین
یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 10:30
تعطیلات آخر هفته دو مستند دیدم و یک فیلم ، فرشاد آقای گل و سمفونی حمید ، فیلمِ نگهبان شب. سمفونی حمید یه جاش اشاره میکنه به قانون ۲۷ ساله ها (تیم ملی) که به صورت خاص ،باعث میشه ناصرحجازی نتونه تو تیم ملی بازی کنه، کنجکاو میشم ببینم رئیس فدراسیون کی بوده اون وقت!! بعد میبینم که ربطی به اونها نداشته و مربوط به وزیرِ...
-
روز معلم مبارک
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 16:13
کدوم معلم هام رو دوست داشتم ؟ معلم های ابتداییم ، ( من چون تموم عمر، همین جا زندگی کردم ،معلم کلاس اول و کلاس سومم رو هر از گاهی میبینم، چون خونشون همین جاست) راهنمایی هیچ کدومشون رو دوست نداشتم :| تو دبیرستان : معلم ادبیات سال اول و دوم ، معلم شیمی سال دوم ، معلم ریاضی سال اول ، معلم دینی دوم و سوم ، معلم جغرافی سال...
-
تو کجایی تا شوم من چاکرت؟
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 19:41
یه موقع هایی حجم غم و درد اونقدر زیادِ که انگار یکی یه سنگ بزرگ گذاشته روی قفسه سینه ام ، این مواقع فکر میکنم کاش میشد ،خدا یه موقع هایی میومد پایین خودش بغلمون میکرد ،میذاشت سرمون رو بذاریم روی شونه اش، آروم میزد پشتمون و دلداریمون میداد. نمیدونم چکار کنم که اخبار رو نخونم ، خیلی سال بود که اصلا اخبار رو دنبال نمی...
-
چهل سال اگر خدمت بقال نمودی ، امروز به این درد گرفتار نبودی!!
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 09:06
همسر توی حرفه خودش، تقریبا آدم شناخته شده ای محسوب میشه و عناوین شغلیش هم برای هم رشته ای هاش میتونه انگیزه باشه ، اما این روزها که در میانه دهه ۴۰ هست معتقده که مسیر رو اشتباه اومده و اگر این زمانی که صرف تحصیل و مقاله و همایش و ... شده رو اگه توی بازار صرف کرده بود ، موفقیت های مالی بیشتری داشت و چه بسا که لازم نبود...
-
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد!
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 15:12
این از اون چیزهایی که صدبار مینویسی و پاک میکنی مبادا که کسی رو برنجونی . چند وقت قبل همسر خواهر، به یه دکتر متخصص گوارش مراجعه میکنند ، ایشون میگن برای تشخیص ،آندوسکوپی ، کولونسکوپی و یه چیز دیگه که الان خاطرم نیست باید انجام بدید که( توی مطب) براتون انجام میدم ، خواهر گفت تقریبا همه اونهایی که اون روز اونجا بودیم...
-
یاد من باشد فردا حتما ، به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 09:33
دیروز عصر برای کاری رفتم خونه مامان و شب هم اونجا موندم ، آخرهای شب صدای افتادن یه چیز و متعاقب اون جیغ یه زن اومد، مامان گفت:صدای خانم فلانیه( همسایه طبقه پایینی)، سریع لباس پوشید رفت پایین ، آقای همسایه سالخورده است یک ماهِ که نمیدونم به چه دلیل برای راه رفتن به کمک احتیاج داره ، مثل اینکه افتاده بود و چون وزنش نسبت...
-
زندگی نوبر انجیر سیاه، در دهان گس تابستان است
شنبه 8 اردیبهشت 1403 10:00
تو میوه ها با اختلاف، چغاله رو خیلی دوست دارم، دیروز بعد از مدتها یه چغاله ای خریدم که مزه درست و حسابی میداد، خوش طعم و عالی، شستم و داشتیم میخوردیم ، منم کلی کیف میکردم ، گفتم: به نظرم اون کسی که اولین بار فهمید اینو میشه خورد، اون کسی که فهمید از سیر میشه سیرترشی تهیه کرد، اون کسی که فهمید با زیتون و انار و گردو...
-
هیس!
یکشنبه 2 اردیبهشت 1403 22:34
برادرم حدودا هفت سال ازم بزرگتره ، توی یه مقطعی وقتی من دبیرستانی بودم ، یادم نمیاد چرا !؟ ولی اون خونه بود ، سرویس مدرسه ساعت ۶:۱۵ میومد دنبالم ، بعد من که باید صبح زود بیدار میشدم و حاضر میشدم ، از فکر اینکه چرا من باید صبح زود بیدار شم و اون خوابیده باشه ، لجم میگرفت و تا میتونستم سر و صدا میکردم . بچگی و نفهمی...
-
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
پنجشنبه 30 فروردین 1403 11:48
《صدا تو》 رو نگاه کردم ، قسمت قبل که آهنگ شماعی زاده و معین و مهستی رو خوندن ، این قسمت آهنگ عارف ، برام سئواله اگه نوع موسیقی مشکل داره که اصلا نباید بخوننش، اگه مشکلی نداره ، خواننده های اصلی ،چرا نمیتونن برگردن و بخونن !؟یا حتی اسمشون رو بیارن، برای نسل ما که با متد《تو سری خوری》 و 《 دنیا ،چرا نداره》 بزرگ شدیم و رشد...
-
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت...
چهارشنبه 29 فروردین 1403 16:07
راد تعریف میکنه که ۳ تا از بچه های کلاسشون با ۷،۸ تا از بچه های سال بالاتر دعواشون شده و همدیگه رو زدن. بهش میگم خوب شما که میدید دوستهاتون رو میزنن چرا وایسادید نگاه کردید ؟ باید میرفتید کمک هم کلاسیهاتون، همسر ابرو میندازه بالا و به راد میگه : خوب کاری کردید ،بعد دوباره زیر لب به من میگه: کار یادش میدی؟ اگه یکی یهو...
-
اندراحوالات این روزها
سهشنبه 28 فروردین 1403 12:01
گفتم که با یه فاصله ای مشرف به خیابونم ، روز اول بعدِ حمله ایران ، خیابونِ همیشه ترافیک ما ، خلوت بود ، یه چیزی مثل صبح های جمعه، دیروز هم تقریبا همینطور بود، امروز ترافیک نیست ولی ماشینها زیاد شدن ، به این فکر میکنم یعنی آدمها الکی میان توی خیابون؟ اگه کار مهم باشه که آدم تحت هر شرایطی انجامش میده ، اگه نسبتا مهم هم...
-
نیمه شب گهواره ها آرام میجنبند بی خبر از کوچ دردآلود انسانها!
یکشنبه 26 فروردین 1403 10:02
تختم راحت نیست ، پشتم درد گرفته بود، بلند شدم رفتم تو یه اتاق دیگه بخوابم ، یه چشم بسته و یه چشم باز ، ساعت دیواری رو نگاه کردم، فکر کنم ۴ بود ، روی تخت درازکشیدم، خواب و بیدار بودم ، صدای یه موتور میومد که توی سکوت شب بوق میزد، انگار که عروس میبرد، از ذهنم گذشت که حتما حمله کردن و بعد ، عمیق خوابیدم . کلاس اول بودم...
-
آن بود ابله ترین مردمان کز پی نفس و هوا باشد روان
سهشنبه 21 فروردین 1403 18:12
یکی برای یه نفر که بهش خیانت شده نوشته ببین خودت چقدر مقصر بودی و یه سری دلایل آورده مبنی بر اینکه مردها دچارند به هورمونهای افسار گسیخته و.... مگه نه اینکه ما توی دنیای قراردادها زندگی میکنیم ، اگه از اول به جای اینکه به ما بگن مردها ماهیتشون اینطوریه و ذاتا تنوع طلبن و ... گفته بودن زنها اینطورن ، الان همه چی برعکس...