اول :
الان نمیدونم هنوز روال همینطوره یا نه ، ولی اون سالهایی که ما ازدواج می کردیم یه سری کلاس بود، توی همون مراکزی که از عروس و داماد خون میگیرن، که یه سری اطلاعات به آدمها میداد، خانم مسئول، آقایون رو از کلاس بیرون کرد و چند نکته رو گفت و در آخر گفت از هر ۴ ازدواج یکیش منجر به طلاق میشه و بیشترین درصد طلاق ها هم مربوط به ۴ سال اول زندگی مشترکه پس لطفا تا خوب همدیگه رو نشناختید بچه دار نشید که یه موجود بی گناه هم آسیب نبینه.
دوم:
توی فامیل یه خانم سالخورده داریم که به شدت مذهبی هستند ، اهل نماز و روزه و کلاس قرآن و ... ایشون چیزی فکر کنم بالغ بر ۶۰ سال با یه آقایی با تفکرات کاملا کمونیستی در نهایت احترام و آسایش زندگی کردند تا آقا به رحمت خدا رفت.الحق و الانصاف بچه هاشون هم ،همگی انسان های بسیار خوبی هستند.وقتی بهشون فکر میکنم میگم: قدیمی ها توی فرهنگ لغاتشون، سازش و ساختن رو گویا با های لایتر برجسته کرده بودند.
سوم: دیشب توی نت دیدم یه بچه به خاطر کتک نامادریش فوت شده . اون کسی که کارد به استخوونش رسیده و مساله مرگ و زندگیه و شانیت انسانیش زیر سئوال رفته رو فاکتور بگیریم ، اون ها هیچی، ولی اگه ،اگه بچه این میونه به صرف نداشتن (تفاهم) زود نزنید زیر میز بازی ، چه بخواهیم چه نخواهیم ما مسئول آوردن یه موجود بی گناه به این دنیاییم.حداقل اونقدر معرفت داشته باشیم تاوان اشتباهمون رو خودمون بدیم، اگه هیچ راهی برامون نمونده بود، حداقل اونقدری صبر کنیم بچه یه کم عقلش برسه بتونه یه کم گلیمش رو از آب بکشه بیرون بعد هر کاری خواستیم بکنیم ، البته به استناد قسمت اول صحبتم کمی هم عقل داشته باشیم خوبه یه ۴ سال به خودمون فرصت بدیم ، گند نزنیم به سرنوشت یه کسی که نمیدونه چرا و چطوری سر از این دنیا درآورده که به قولی، سر نخواستنش دعواست.
انیمیشن (Leo(۲۰۲۳ رو دیدم ، قشنگ بود ، نمیتونم بگم در حد inside out یا soul ,دوستش داشتم ولی ارزش دیدن رو داشت ، یه جاش بهم تلنگر خورد ، خودم رو دیدم انگار ،در قالب کارتون ، من دقیقا دقیقا مادر یکی از اون بچه ها هستم .
پ.ن: soul رو خیلی ویژه دوست دارم ، شاید به دلیل اینکه پدرم چند ماهی بود که فوت شده بود و من اون موقع آن چنان( بی چاره) شده بودم که به هر چیزی و نشونه ای چنگ میزدم که ببینم بعد از رفتن ، بعد از اون نقطه آخر ،چی میشه .
خیلی وقت پیش، اون موقع که ویدئو بود یه کنسرتی دیدم از داریوش ، قبل از شروع یکی از ترانه هاش این رو دکلمه کرد:
دوستهای ما سه دسته اند: دوستهای ما ، دوستهایِ دوستهای ما ، دشمنِ دشمنهای ما
دشمن های ما سه دسته اند: دشمن های ما ، دوستهایِ دشمن های ما ، دشمن های ِ دوستهای ما
چند وقت پیش میون دعواهای معمول این روزها، یادش افتادم ، سرچ که کردم دیدم منتسب به حضرت علیِ ، از صحت و سقمش خبر ندارم ، ولی فکر میکنم فصل الخطاب خیلی از کنش های ماست ، به قول نیما: (مگه تموم عمر چند تا بهاره ) و تمااااام!!!
یه دوستی دارم که کارشناس ماماییه ،(مثلا اسمش گل)وقتی باردار بودم ، هر وقت که کوچیکترین سئوالی برام پیش میومد با اون بنده خدا تماس میگرفتم و اون هم از روی محبت و مهربونی که داره کاملا با حوصله برام توضیح می داد و منو از نگرانی هایی که همه مادرهای باردار دارن، نجات میداد. برای بقیه دوستهام تعریف کرده بودم ،که همچین دوستی دارم ، اونها هم هر از گاهی اگه سئوالی داشتن از من میخواستن من از اون دوستم بپرسم و من در کمال پررویی (واقعا نمیفهمم چطور روم میشد) وقیحانه وقت اون بنده خدا رو میگرفتم و سئوال اونها رو رو هم می پرسیدم ، تا اینکه یه بار یکی از دوستهام زنگ زد و برای دوستش گفت از فلانی میشه بپرسی ... . یه لحظه خدا خواست عقلم کار کرد به این فکر کردم که چقدر زشته من زنگ بزنم بگم یه سئوال دارم ،مربوط به خودم نیست ، به دوستم هم نیست ، دوست دوستم... (یادِ، تو دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه دوست بشی ، افتادم)، القصه سئوالش رو پرسیدم ولی به دوستم هم این مطلب رو رسوندم که شاید (گل خانم ) این روند رو دوست نداشته باشه و ماجرا تمام شد.
توی فامیل پزشک داریم ، کارشناس بورس داریم، پلیس راهنمایی و رانندگی داریم و وکیل دادگستری داریم و .... ما فکر میکنیم که ما یه نفریم ،چه اشکالی داره سئوالمون رو بپرسیم ، اون با صدها نفر برخورد داره که اگه همشون هم یه دوست داشته باشند، میشه یه دایره خیلی بزرگ که قطعا سئوال دارند ، کم کم ممکنه احساس کنه به شکل باجه (از من بپرس) میبینیمش ،نمیگم هیچ وقت سئوال نپرسیم ، یه موقع خواهر و برادریم ، دوست خیلی عزیزیم ، رفاقت چندین ساله داریم ، فامیلی هستیم که سری از هم سواییم ، اشکالی نداره،ولی خداییش تا زمانی که مجبور نیستیم و راههای دیگه ای هم هست به کسی رو نندازیم .باز هم میگم ما از چشم خودمون یه نفریم از چشم اون ما بیشماریم.
پ.ن : مهاجرین هم به اون بالایی ها اضافه کنید ، میدونم که از یه جا به بعد کم میارن اینقدر فک و فامیل و دوست و آشنا دوست دارن باهاشون تماس بگیرن و شرایط مهاجرت رو بپرسن.
یه استادی داشتم که موقع جزوه گفتن، روی کلماتِ غالبا ، اکثرا ، نسبتا ،عموما و ... تاکید داشت، میگفت حواستون به شان کلمه باشه .یادش گرامی!
من درک نمی کنم چرا هر بازیگری به خودش میگه هنرمند و هر معلمی برای خودش از لفظ فرهنگی استفاده میکنه ، مگه تا حالا دیدید که یه پزشک متخصص بگه من دانشمندم ، بابا یه کم خشوع و خضوع بد نیست ، یه سری ها معتقدن که چون وزارت آموزش و پرورش قبلا اسمش وزارت فرهنگ بوده ، معلمها این اسم رو از اونجا برای خودشون وام گرفتن که در حقیقت ،من چون در اقوام درجه اولم ،حداقل ۶ تا معلم داشتیم و داریم اجازه بدید که بگم در گفتن این کلمه (فرهنگی) براشون یه اعتباری هست که در معلمی نیست چراش رو هم واقعا نمیدونم !! (چند سال بعد از تاسیس دارالفنون ، وزارتخانه ای به نام علوم تاسیس میشه که بعد معارف، سپس فرهنگ و در نهایت آموزش و پرورش نامیده میشه ) .فکر کن بگی پدر چی کاره هستن؟ بگه اهل معرفت هستند.
این کلمات فرهنگی ،هنرمند و ... شان و شایستگی داره اینقدر راحت به خودتون نسبتش ندید ، طرف یه کتاب مینویسه توی پروفایلش نوشته مثلا الف ، دال نویسنده ، خوب بعد اون موقع محمود دولت آبادی چی باید بگه ؟ یه تله فیلم داغون بازی کرده میگه من هنرمندم و زودرنج.خوب اینجوری شما به یکی مثل جلال الدین همایی ، به یه هنرپیشه ای مثل انتظامی به یه نویسنده ای مثل بهرام بیضایی و ... هم توهین میکنی وقتی به زور خودت رو میخوای هم قد اونا نشون بدی ،اگر صلاحه اجازه بدید ما تصمیم بگیریم و فکر کنیم چی صدا کنیم تو رو؟